باشد که علم فوق بشری امام باید تنها با افراد منتخب معدودی در میان گذاشته شود. (توجه داشته باشید که این حدیث به حوادث آینده اشاره میکند که آگاهی از آنها حق انحصاری امام است).
شاید برجستهترین مثال از دشواری تشخیص نوع تقیّه مورد اشاره، در آن دسته از احادیثی یافت شود که در آنها ائمه [علیهم السلام] تقیّه را رکن اساسی دین توصیف کردهاند: «کسی که تقیّه ندارد، ایمان ندارد»؛۱ «کسی که از تقیّه دست بکشد مانند کسی است که نماز را ترک کرده باشد»؛۲ «کسی که به تقیّه پایبند نباشد و از ما، در مقابل عوام الناس فرومایه محافظت نکند، از ما نیست»؛۳ «نُهدَهم ایمان در تقیّه است»؛۴ «تقیّه سپر (جُنَّه) مؤمن است؛ اگر به واسطه تقیّه نبود، خداوند عبادت نمیشد».۵ ممکن است حداقل در برخی از این سخنان، منظور ائمه [علیهم السلام] تقیّه احتیاطی بوده و هدفشان تأکید بر اهمیت آن از طریق بالا بردن آن تا حد یک عقیده بوده است، اگرچه میدانستند که رکن همیشگی مکتب تشیع نیست؛۶ با این حال این سخنان را میتوان اشارهای به وظیفه کتمان عقاید محرمانه مکتب تشیع تحت هر شرایطی، دانست.
۴. سرپوش گذاردن در مقابل ترویج
میان نیاز به کتمان ایمان و تأکید بر ابراز آن، تضادی آشکار وجود دارد. این تضاد،
1.. لا إیمان (نسخه بدل: لا دین) لمن لا تقیّه له (عیاشی، التقیّه؛ و به نقل از آن، طبرسی، مشکاة الأنوار، ص۴۸؛ و ارجاعات موجود در Kohlberg, "Taqiyya", p. ۳۹۶b).
2.. ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص۳۵۸.
3.. شیخ طوسی، أمالی، ج۱، ص۲۸۷.
4.. کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۷، ش۲.
5.. ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص۲۲۷.
6.. کلام صادق[ علیه السلام] خطاب به معلّیبنخُنَیس («تقیّه دین ماست»، و ...) را باید به این صورت فهم کرد.