فعل خود مجبور است، زیرا برای فعل خویش نیاز به موقعیتی دارد که توسط خدا ایجاد میشود.
با این حال نظریه امامت، آنگونه که توسط هشام بن حکم بسط یافت، به مبنای اعتقادات کاملاً مترقی امامیه در آینده بدل شد. بر اساس آن، بشریت همواره به امامی هدایتشده از جانب خدا نیاز دارد تا مرجع امور دینی باشد. او بینقص (معصوم) است اما پیامهای الهی (وحی) را دریافت نمیکند. هر امام توسط امام پیش از خود با نصب صریح (نصّ) منصوب میگردد و هر کسی که امام زمان خود را تکذیب کند بیدین (کافر) است.
پس از فوت هشام بن حکم که، به دلیل تأثیرپذیری از ثَنَویها، گاهی [مواضعش] با مواضع دیگر نمایندگان مکتب [خود] تفاوت داشت، نظریههای این مکتب تا مدتی استمرار یافت؛ اما به دلیل مخالفت، هم از سوی دیگر مکاتب کلامی شیعه و رقیب و هم از سوی اخباریان شیعه که در کل مخالف پرداختن به کلام بودند، این مکتب خیلی زود به نابودی گرایید.
نخستین مکتب کلامی امامی، که به رغم استقلال، مواضعی بسیار شبیه به دیدگاههای اصلی معتزله داشت، توسط بنو نوبخت پایهگذاری شد. مهمترین نمایندگان آنها ابو سهل اسماعیل بن علی بن ابی سهل بن نوبخت (د. ۳۱۱ق/۴-۹۲۳م) و برادرزادهاش ابومحمد حسن بن موسی نوبختی (د. بین ۳۰۰ق/۹۱۲م و ۳۱۶ق/۹۲۳م) بودند.
از آنجا که هیچ یک از آثار آنان موجود نیست، تنها با عناوین آثارشان میتوان به موضعگیریهای آنها پی برد. مهمترین منبع ثانوی برای بازسازی دیدگاههای آنها أوائل المقالات شیخ مفید (د. ۴۱۳/۱۰۲۲) است که دیدگاههای آنها به کرّات در آن آمده است.
در اینجا باید اشاره کرد که کتاب الیاقوت نوشته فردی به نام ابواسحاق