یادآور میشود که ابن روزبهان به خاطر آن کشتار به ماوراء النهر گریخت.۱
به اثر خود ابن مطهر باز میگردیم: همانگونه که گذشت، وی [کتابش را] با بحثی در باب تعقل (ادراک) آغاز میکند. سپس وارد بحث ماهیت مشاهده (نظر) میشود. این دو مسئله، وی را به طور طبیعی به بحث از اوصاف (صفات) خدا سوق میدهد. پس از آن مسئله پیامبری (نبوت) را مطرح کرده و در نهایت به موضوع مهم امامت میرسد.۲
نخستین مسئلهای که در بخش اصلی و پنجمِ کتاب بیان میشود مسئله خطاناپذیری (عصمت) امام است. ابن مطهر میگوید امام باید خطاناپذیر (معصوم) باشد. او در ادامه بر اساس مذهب امامی، میگوید که امامان در لزوم مبرا بودن از ارتکاب آگاهانه یا سهویِ تمامی گناهان و پلیدیها در طول حیاتشان از کودکی تا مرگ، همانند پیامبراناند. چرا که آنها حامل شرع مقدس و مسئول اجرای آن هستند؛ پس از این حیث مقامشان همانند پیامبر[صلی الله علیه و اله] است.۳
ابن روزبهان در پاسخ به این نکته، میگوید طبق مذهب اشعری، مسئله امامت نه یکی از اصول بلکه یکی از فروع به شمار میآید. امامت از دیدگاه اشاعره (صرفاً) به معنی جانشینی (خلافت) پیامبر[صلی الله علیه و اله] در اقامه دین و پاسداشت اختیارداریِ امت است.۴
1.. شوشتری، إحقاق، ج۱، ص۴۲ (از متن اصلی).
2.. همان، به ترتیب: ج۱، ص۷۵ و پس از آن، ص۱۴۷ و پس از آن، ج۲، ص۱۹۰ و پس از آن، ص۳۹۹ و پس از آن و تمام ج۳.
3.. همان، ج۲، ص۲۸۶ـ۲۹۳.
4.. همان، ج۲، ص۲۹۴-۳۰۴. ابن روزبهان در پایان ردّ خود بر این بخش سخن را به بیتی ختم میکند، مشتمل بر جناس با اسم ابن مطهر (با معنای لغوی «پسر شخص پاکیزه شده»): وی هرگاه با کلمات پاکیزه و پسندیده مواجه میشود، آنها را با پلیدی دروغ میآلاید. او ناپاکیهای خود را با اشیای پاکیزه مخلوط میکند؛ ابن مطهر چه قدر آلوده است!
قاضی نوراللّه در انتهای ردّ خود بر ابن روزبهان پاسخ به وی در قالب بیتی با همان میزان هجو را فراموش نمیکند. این بار بازی کلمات، با نام کوچک روزبهان (فضل) است که میتواند به معنا «تهمانده نیز باشد»! (إحقاق، ج۲، ص۳۰۵ و ۳۱۹). ظاهراً ابن مطهر دست انداختن نام خود را چندان جدی نمیگرفته است. گفته شده که وی در سفر حج با ابن تیمیه برخورد کرد. دو طرف داشتند بر سر موضوعی با یکدیگر بحث میکردند و ابن تیمیه تحت تأثیر قرار گرفته و پرسید «شما چه کسی هستید؟» ابن مطهر پاسخ داد: «شما مرا ابن المُنَجَّس (پسر شخص نجسشده) میخوانید»! همین باعث بهبودی روابط بین این دو عالم شد. (این داستان را سخاوی نقل کرده که آن را از استاد خود، ابن حجر عسقلانی، شنیده و بر دستنوشته خود بر نسخهای از الدرر الکامنة ابن حجر افزوده است. ر.ک: الدرر، ج۲، ص۷۲، منتشر نشده).