مسلمان اهل سنت را نسبت به پیروانِ اصول ارتدادآمیز، چنین خلاصه میکند: «در میان رافضیان افرادی وجود دارند، پرهیزکار، دیندار و زاهد؛ اما ـ به رغم این اوصاف ـ مانند پیروان سایر فرق نیستند. به عنوان نمونه، معتزله، نسبت به رافضیان، منطقیتر، عالمتر و دیندارتر بوده و در میان آنان، دروغ و بیعفتی کمتری وجود دارد. شیعیان زیدی بهتر بوده و به حقیقت، عدالت و شناختِ علوم دینی نزدیکتر هستند. هیچ گروهی در میان فرقهها صادقتر و مذهبیتر از خوارج نیست و به رغم آن (یعنی به رغم دشمنیشان با مسلمانان سنتی) اهل سنت با عدالت و مساوات با آنان رفتار کرده و به ایشان آزاری نمیرسانند، چراکه بیعدالتی مطلقاً ممنوع است... حقیقتاً برخورد اهل سنت نسبت به افراد هر یک از این فرقهها نسبت به برخورد خود این افراد با یکدیگر، بهتر است. در واقع، اهل سنت بهتر و با عدالت بیشتری با رافضیان برخورد میکنند تا برخی از گروههای رافضی نسبت به یکدیگر».۱
ابن تیمیه احتمالاً سخن این کتاب را رها کرده۲ و در ادامه به بررسی اثر دیگری از ابن مطهر یعنی نهج الحق میپردازیم.
نهج الحق ابن مطهر نیز، مانند اثر نخست وی که در سطور پیشین مورد بحث قرار گرفت، به دستور سلطانِ مغول اولجایتو نگاشته شد.۳ ابن مطهر پس از مقدمهای کوتاه، بیدرنگ به بحث درباره معضل اول یعنی تعقل (ادراک) میپردازد.۴
1.. ذهبی، المنتقیٰ، ص۳۲۸.
2.. اما اثر ابن تیمیه، خود مورد هجمه محمد مهدی الکاظمی قرار گرفته که با تألیف منهاج الشریعة فی الردّ علی ابن تیمیه آن را ردّ کرده است (نجف، ۱۳۴۶-۱۳۴۷ق/۱۹۲۷-۱۹۲۸م)، در دو جلد به چاپ رسیده و اثری امروزی است.
3.. شوشتری، إحقاق الحق، ج۱، ص۷۶، ش ۱ (محقق در این پانوشت، متن کامل خطبه (مقدمه) نهج الحق ابن مطهر را نقل میکند).
4.. شاید «تعقل» بهترین بازگردان برای إدراک نباشد، زیرا منظور واقعی ابن مطهر، «فهمیدن» و قوه شناخت خدا توسط انسان است. منتقد وی، ابن روزبهان خنجی، با شتاب به این کاربرد اشاره کرده و میگوید مراد واقعی ابن مطهر «بینش» (رأی) است (شوشتری، إحقاق، ج۱، ص۷۹).