169
کلام شیعه در پژوهش‌های غربی - دفتر اول

نوواقفیان اقتباس شده و کاملاً با بازسازی تحول ایده غیبت توسط ما هماهنگ است. مشکل این دیدگاه، نه ناموجه بودن بلکه، غیرکلامی بودن آن است. گویا ابوسهل از بسط بیشتر استدلال‌های عقلی خود در مواجهه با چالش‌های قریب الوقوع موعودباوران ‌‌امامی ناامید شده و صرفاً کسی را متوفی اعلام کرده که‌‌‌ آن‌ها مدعی ارتباط با وی بودند. اما همان‌‌گونه که تحولات قرن یازدهم نشان داد، تنها یک استدلال کلامی بود که می‌توانست این موضوع را به نحوی بسنده بافت‌زدایی کند تا راه حلی دائمی برای بحران سلسله‌مراتب روحانی‌سالارانه به دست آید.۱

در بافت تاریخی، دیدگاه جدید ابوسهل نوبختی ‌درباره غیب، معقول است. ابوسهل نوبختی طی دهه‌های آخر عمر خود درگیر مشکل بزرگی با افراطیان در جامعه ‌‌امامی شد که مدعی نمایندگی مستقیم ‌‌امام غائب[عج] ‌‌بودند. زمانی در اوائل دهه نخست قرن دهم، حسین بن منصور حلاج، صوفی ‌‌امامی و قائل به بازگشت و حکومت هزارساله موعود که شهرت فراوانی یافته بود، در اهواز به شیوه شخصیتی موعودباور موسوم به سفاح (به معنای سخاوتمند)، ۲ بین فقرا پول تقسیم می‌کرد و ابوسهل را، در جایگاه رهبر جامعه شیعی، با نوشتن این جمله به او به چالش کشید: «من کارگزار (وکیل) صاحب عصر (صاحب الزمان) هستم».۳ احتمالاً ابوسهل از نفوذ فراوانش به عنوان کارمند بلندپایه دستگاه خلافت در زمان مقتدر و از روابط نزدیک خود با مذهب فقهی و متنفذ ظاهریه، که شیعیان ‌‌امامیِ حاضر در دربار آن را به خاطر عدم اِعمال مذهب‌شان پذیرفته بودند، برای سرکوب حلاج و جنبش وی استفاده کرده است.۴ علاوه بر این در سال‌های ۹۱۴ و ۹۱۵ اندکی پس از چالش اولیه حلاج، مردی در بغداد مدعی شد پسر حسن عسکری، ‌‌امام یازدهم[علیه السلام] است که از

1.. See Amit Arjomand, "Consolation of Theology".

2.. ر.ک: نقل کاملاً مستند اقبال در خاندان نوبختی، ص۱۱۵-۱۱۶.

3.شیخ طوسی، الغیبة، ص۲۴۷.

4.. اقبال، خاندان نوبختی، ص۱۱۳-۱۱۴. حلاج سرانجام در سال ۹۲۲ اعدام شد.


کلام شیعه در پژوهش‌های غربی - دفتر اول
168

وی را در غیبت بر عهده گرفت و در مورد پسرش نیز مسئله از این قرار خواهد بود، تا ‌این‌که خداوند حاکمیت وی را با ظهورش کامل کند».۱

در این‌جا ابوسهل ممنوعیت نام بردن از ‌‌امام غایب[عج] ‌‌را، که روایات منسوب به چندین ‌‌امام مؤید آن بوده و حتی خود وی نیز‌‌‌ آن‌ها را در تنبیه آورده، ۲ زیر پا می‌گذارد.۳ اکنون «پسر حسن»، شاید برای اولین بار توسط یک صاحب‌نظر ‌‌امامی، البته تنها به منظور تأکید بر فوت وی، محمد نامیده می‌شد.۴ وانگهی ابوسهل، بدون تمایل به ردّ شواهد حسی، این پیشنهاد را مطرح می‌کند که تعدادی از ائمه[علیهم السلام] در غیبت‌اند، که فقط آخرینِ‌‌‌ آن‌ها ظهور و قیام خواهد کرد. این پیشنهاد، راه حل قانع‌کننده‌ای نبود اما نشان‌دهنده معضلی است که باید حل می‌شد تا بقای مکتب تشیع ‌‌امامی تضمین شود و نیز حاکی از این است که راه حل قانع‌کننده غیر موعودباورانه برای حل این مشکل، مقتضی جدایی بیشتر از بافت تاریخی جانشینی است و تنها می‌تواند در قالب کلام غیبت بیان شود.

پس عجیب نیست که نظر متأخر نوبختی، به یک اصل شیعی بدل نشد. با این حال دلیل مناسبی برای انکار وثاقت آن در دست نیست.۵ ظاهراً این نظر از ایده‌های

1.. Ibn al-Nadīm, Fihrist, Khayyāt Reprints, p. ۱۷۶.

2.کلینی، کافی، ج۲، ص۱۲۶-۱۲۷؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ص۶۴۸.

3.. شیخ صدوق، کمال الدین، ص۹۲-۹۳؛ ترجمه انگلیسی آن در
Amit Arjomand, "Imam Absconditus".

4.محمد نام عجیبی نبود. یکی از گروه‌های فرعی پس از درگذشت امام حسن عسکری‌[ علیه السلام] بر آن شد که وی پسری بالغ به نام محمد را به جانشینی خود نصب کرده، که از ترس عمویش جعفر، در خفا به سر می‌برد. گروه فرعی و کوچک دیگری در سواد در کوفه نپذیرفت که نام آن پسر محمد است و نام او را علی اعلام کرد (اشعری قمی، المقالات والفرق، ص۱۱۴).

5.. اقبال، در کتاب خاندان نوبختی، ص۱۱۰-۱۱۱ این نقل را یکسره ردّ نمی‌کند، اما آن را نظری محتمل و متقدم می‌داند. بر فرض صحت تحلیل ما، این، نظرِ متأخر ابوسهل است.

  • نام منبع :
    کلام شیعه در پژوهش‌های غربی - دفتر اول
    تعداد جلد :
    2
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1399
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 2296
صفحه از 230
پرینت  ارسال به