حاکم بود، در ربع آخر قرن نهم مرکز اصلی آموزش شیعی شده بود و به همین دلیل، همانگونه که مادلونگ میگوید، در اواخر قرن نهم، تشیع و اعتزال، دو قطب مجزا بودند.۱ اما صحنه در حال تغییر بود: در این دوران دو متکلم آموزشدیده را میشناسیم که در مرکز ایران از اعتزال به تشیع درآمده و با استفاده از ابزارهای عقلی، مهارتهای خود را در دفاع از باورهای شیعی به کار گرفتند.۲ در این مقطع خود ابوسهل نوبختی و خواهرزادهاش حسن بن موسی (د. بین ۹۱۲ و ۹۲۲) به مدافعان پیشتاز کلام در مکتب تشیع امامی بدل شدند.
استراتژی ابوسهل و معتزلیان سابق این بود که در قبال مشکلات امامت و غیبت، به جای استناد به احادیث، با استفاده از استدلالهای عقلی، راه حلی کلامی بیابند. منطق تمامی دلایل عقلی، برقراری پیوند بین وقوع غیبت و ماهیت امامت، با هدف تثبیت ضرورت غیبت بود. جهتگیری سیاسی و تمایلات روحانیسالارانه نوبختی اقتضا میکرد ایده غیبت از شبکه موعودباورانه خود جدا شود. گرایشهای عقلی و همدلیهای معتزلی وی حاکی از این بود که این ایده تنها به کمک الهیات غیبت میتواند از قالب آخرالزمانی خارج شود.۳
اولین رسالههای کلامی در مورد غیبت حدود سی سال پس از عدم حضور امام نوشته شد. نکته مذکور در آخرین توقیع صادره از سوی بیت امام غائب[عج] ـ مبنی بر اینکه غیبت، مانع منافع هدایت الهی بشر از طریق امامت نیست ـ را محمد بن عبد الرحمان بن قبه، متکلمی از ری دنبال کرد و بسط داد که از مذهب اعتزال رویگردان شده بود. به تصریح ابن قبه، غیبت امام، نتیجه منطقی
1..Madelung", Imamīsm and Mu‘tazilīte Theology," in Le Shī‘isme imāmite, p. ۱۳.
2.اینان عبارت بودند از ابن قبه رازی در ری، که بعداً به وی میپردازیم و محمدبنعبداللّهبنمُمَلَّک اصفهانی که از گرگان به اصفهان آمده و در آنجا میزیست (نجاشی، رجال، ص۳۸۰-۳۸۱).
3.. این فرض که راهحل کارآمد این بحرانِ ناشی از عدم حضور امام، مستلزم کلام عدلگرایانه است، در آنچه تحت عنوان "Consolation of Theology" نگاشتهام بسط داده شده است.