داشت، ۱ و سیره زندگی وی شخصیت اخلاقیاش را زیر سؤال میبرد و برخی از علمای امامی، وی را در علم دینی و فقهی، ناکارآمد یافته بودند؛ در نتیجه فضل بن شاذان (رهبر بزرگ شیعی در نیشابور) به یکی از رکگوترین منتقدان [وی] بدل شد. گفته میشود با فوت محمد، پسر ارشد و جانشین منصوب امام دهم[علیه السلام]، برخی از علما حسن[علیه السلام] را از حیث امامت آزموده و او را در علم لازم [برای امامت] ناکارآمد تشخیص داده و با الاغی (حماریّة) خواندن اقلیّت مهیای پذیرش امامت حسن[علیه السلام]، به برادر کوچکترش جعفر روی آوردند.۲
با این حال عثمان بن سعید، از بیعلاقگی امام[علیه السلام] به تشدید حرفهایسازی خدمت مشورت فقهی در بیتش فضیلتتراشی کرد و وفاداری افراد بسیاری را حفظ نمود. اکنون فقها آشکارا در تنظیم فرامین در بیت امام[علیه السلام] به کار گرفته میشدند. وانگهی توقیعی حاکی از دستورات امام حسن عسکری[علیه السلام] پخش شد و البته بعداً روشن شد متعلق به فقیه دیگری است. در این میان، وجوهات دینی همچنان توجیه و جمعآوری میشد۳ و تمامی این اقدامات، زمینهسازی مناسبی برای تحقق کارکردهای امامت از جانب ناحیه مقدسه، البته بدون مشارکت امام[علیه السلام] بود.
طبق استدلال مدرسی، دوره بحران امامت شاهد تشتّت موضعگیریهای شیعیان نسبت به ماهیت امامت بود. موضعی غلوّآمیز که طرفداران آن به مفوِّضه معروف شدند، ائمه[علیهم السلام] را موجوداتی فراطبیعی میدانست که خداوند اختیارات خود در زمینه خلقت و تشریع را به او واگذار کرده است (فَوَّضَ). اما واکنش موضع اعتدالی این بود که ائمه[علیهم السلام] تعلیمدهندگان صلاحیتدار دین و احکام هستند، ولی