است. از آنجا كه اندیشه زراره در این زمینه بيان نشده است، ناگزیر از مراجعه به دیدگاههای عالمان سه قرن نخستین امامیه در این عرصه هستیم.
دیدگاه نخست این است که هم معرفت به امام علیه السلام و هم عمل به شریعت الزامی است و اگر کسی امام را نشناسد و از دنیا برود با مرگ جاهلی از دنیا دفته است.۱ نظرگاه دوم اندیشه غلات افراطی است که باور دارند تنها واجب بر انسانها شناخت امام علیه السلام است و اگر انسان امام علیه السلام را شناخت، نیازی به انجام مناسک دینی ندارد. قول سوم قول عبداللّه بنابییعفور است. وی بر این باور است كه هرچند معرفت ائمه علیهم السلام واجب است، جهل به آنان جایز است؛ ولی چنین فردی نه مؤمن است و نه کافر.۲ دیدگاه چهارم در مقابل قول سوم است و معرفت را ضروری میداند. این گروه جهل به ائمه علیهم السلام را ممکن نمیدانند.۳
قائلان به این ديدگاه، برخلاف دیدگاه یعفوریه، معتقدند کسی نمیتواند به ائمه علیهم السلام جهل داشته باشد؛ چون معرفت امام علیه السلام را هم مانند معرفت اللّه فطری و تنیده در سرشت انسانها میدانند؛ اما یعفوریه ظاهراً معتقد بودند كه معرفت امام علیه السلام به همه اعطا نشده و ممکن است جهل به ائمه علیهم السلام رخ بدهد.
اگر حکایت شهرستانی درباره زراره درست باشد، نزدیکترین قولی که بتوان به زراره نسبت داد، دیدگاه چهارم است؛ چرا که زراره در بحث معرفت قائل به معرفت ضروری بود و همانطور که شهرستانی گفته است، معرفت به امام علیه السلام را ضروری میدانست. دیگر شاهدی که این گزینه را یاری میکند، دو روایتی است که زراره در مورد ضروری بودن معرفت امام علیه السلام نقل کرده است.۴