اندیشه زراره را در خصوص علم، سمع و بصر که از شعب علم به حساب میآیند، مطرح کرده است.۱ شهرستانی مانند بغدادی، قول کلی را به زراره نسبت میدهد و میگوید زراره معتقد است که علم و قدرت و حیات، بلکه همه صفات الهی، نخست وجود نداشتند و سپس حادث شدند.۲ سمعانی در الانساب۳ و ابنجوزی در کتاب تلبیس ابلیس۴ همین قول کلی را به زراره نسبت دادهاند.
از محققان معاصر اهل سنت، علی سامی النشار۵ و از مستشرقان، ژوزف فاناس۶ معتقدند دیدگاهی که در آن صفات به صورت کلی مطرح شده است، تعمیمی از ناحیه دیگران است و سخن زراره نیست. قول زراره مسئله علم و ادراک است و گروهی بیاساس آن را تعمیم دادهاند و گفتهاند که اگر کسی در باب علم حرفی بزند، حتماً در باب قدرت، اراده و دیگر صفات نیز همین حرف را مطرح میکند. در جمعبندی این سخنان باید گفت آنچه میتوانیم به یقین به زراره نسبت دهیم، قول اشعری است؛ چرا که عبارات کتاب مقالات الاسلامیین، با همه تعصباتی که اشعری در بعضی موارد اعمال میکند، از جهاتی سنجیدهتر و دقیقتر از کتاب الفرق بین الفرق بغدادی و حتی ملل و نحل شهرستانی است. افزون بر این، اشعری از نظر زمانی مقدم بر همه آنان است. اما با توجه به اندیشه امامیه و
1.. و بدعته منسوبه الیه، قوله بانّ اللّه عز وجل لم یکن حیاً و لا قادراً و لا سمیعاً و لابصیراً و لا عالماً و لا مریداً حتی خلق لنفسه حیاه و قدره. و علماً و اراده و سمعاً و بصراً فصار بعد اَنْ خلق لنفسه هذه الصفات، حیاً، قادراً، عالما (بغدادی، الفرق بین الفرق ص ۵۲).
2.. شهرستانی، الملل والنحل، ج ۱، ص ۲۱۸.
3.. سمعانی، الانساب، ج ۶، ص ۲۷۷.
4.. وکان زرارة بن اعین یقول یقول لم یکن الباری قادراً حیاً. عالماً فی الازل حتی خلق لنفسه هذه الصفات تعالی عن ذلک (ابنجوزی، تلبیس ابلیس، ص ۸۴).
5.. سامی النشار، نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۲، ص۲۲۰.
6.. فان.اس، علم الکلام والمجتمع، ص ۴۵۶.