و در جایی دیگر میفرماید:
گرفتار كسانى شدهام كه چون امر مىكنم، فرمان نمىبرند و چون مىخوانم، پاسخ نمىدهند...فریاد مىخواهم و یارى مىجویم، نه سخنم را مىشنوید و نه فرمانم را مىبرید....۱
از این سخنان، به خوبی بر میآید که در پی عدم استقبال عمومی، امام نتوانست قدرت سیاسی خود را برای ارتقای سطح معرفتی عموم به کار گیرد.
پس از شهادت امام علی علیه السلام، مقاومت سیاسی امام حسن علیه السلام در فضای متشتّت سیاسی، همانند دوره قبل، سودی نبخشید. چندین بار به امام سوء قصد شد۲ و در نهایت، ساختار حکومتی امام به دلیل مشکلات متعدّد از هم پاشید و امام مجبور به مصالحه و انتقال قدرت به معاویه شد. امام علّت صلح را چنین بیان میکند:
إِنِّي لَمَّا رَأیتُكُمْ لَیسَ بِكُمْ عَلَیهِمْ قُوَّةٌ سَلَّمْتُ الْأمْرَ لِأبْقَى أَنَا وَ أنْتُمْ بَینَ أَظْهُرِهِمْ، كَمَا عَابَ الْعَالِمُ السَّفِینَةَ لِتَبْقى لِأصْحَابِهَا وَ كَذَلِكَ نَفْسِي وَ أَنْتُمْ لِنَبْقَى بَینَهُم.۳
وقتى ديدم توان مقابله با آنها را نداريد، مقام را به او واگذار كردم تا موجب بقاى خود و شما باشم، چنانچه خضر كشتى را معيوب كرد تا آن را براى صاحبان كشتى نگه دارد. همين طور من نيز خود و شما را نگه داشتم تا ميان آنها بايستیم و نابود نشويم.۴
تبلیغات سیاسی معاویه و شدّت برخورد او با امام و یارانش، به جایی رسید که ارتباط دوستانه با خاندان امام على علیه السلام از طرف دستگاه اموى، جرمى نابخشودنى به شمار مى رفت. معاویه در بخشنامههایى كه به عمّال حكومتى خود در شهرهاى مختلف نوشت، دستور داد با شیعیان، با نهایت