و تعصّب را برابر با آن میدانست:
هر كه به اندازه یك دانه خردل تعصّب در دل دارد، خدا روز رستاخیز او را با عربهاى زمانِ جاهلیت مبعوث میكند.۱
در نمونهٔ دیگر، علاقه به انواع صورتگری یا همان صنعت ساخت مجسّمه و بت (که در آن روزگار نوعی وابستگی قلبی جاهلی به شمار میرفت)، در بیان نبوی، عملی به شدّت زشت به شمار میرفت که گاه با قتل مقایسه میشد.۲
این حرکت سازنده، تا آن جا ادامه یافت که ایمان آوردن بتپرست و یهودی و نصرانی به پیامبر، روز به روز بیشتر میشد و این یک پیروزی بزرگ _ هرچند ظاهری _ در مرحلهٔ پایهریزیِ اندیشه بود که قرآن از آن با تعبیر فتح یاد میکند:
«إِذَا جَاءَ نَصْرُ ٱللَّهِ وَ ٱلْفَتْحُ * وَ رَأَيْتَ ٱلنَّاسَ يَدْخُلُونَ فِى دِينِ ٱللَّهِ أَفْوَاجًا...».۳
تلاش پیامبر صلّی الله علیه وآله در این مرحله، صرفاً برای توجّه دادن مخاطبان به زشتیِ جاهلیت بود تا جامعه را بیدار کند؛ چون طبیعی است که جاهلیتی با آن شدّت را نمیتوان در مدّت کوتاه، تحت تأثیر قرار داد. اگرچه در این مدّت، برخی چهرههای برجسته تاریخ اسلام، مانند سلمان فارسی، عمّار، اباذر و مقداد، تحت تأثیر تعالیم نبوی، به طور کلّی از آن جاهلیت فاصله گرفتند و مؤمنان حقیقی شدند؛ امّا پایههای آن فرهنگ به اندازهای استوار بود که اندکی پس از پایان عمر شریف پیامبر، دو باره ریشههای خود را گسترانید و مسائلی همچون جریان سقیفه و پس از آن، همراهی با حکومت خلفا و