فرهنگی و اقتصادی ـ مورد توجّه قرار گیرد ونقشآفرینیِ آنها در نظر گرفته شود تا بدین وسیله، ارتباط تفکّر با فرهنگ و اخلاق، سیاست و جامعه، اقتصاد و نظام ادارى و فضای اجتماعی آن جامعه معلوم شود. این در حالی، که در برخی پژوهشها تنها به یکی از جنبههای تفکّر و پیدایش یک اندیشه در تاریخ توجّه شده است؛ بی آنکه به نقشآفرینی عناصر اثرگذار دقّت شود.
با توجّه به آنچه گفته شد، ناکارآمدی شیوه پژوهشی فوق، از جهات مختلفی قابل بررسی است. بنابر این، در این زمینه نیاز به یک تئوری کاملتر احساس میشود تا نگاه تاریخی در آن، صرفاً پدیدهساز نباشد، بلکه ارتباط دهنده پدیدهها و اندیشههای ثابت باشد. از این رو، به نظر میرسد میتوان با استفاده از شیوه «اندیشهشناسیِ تاریخی _ تحلیلی» طرحی دیگر را ارائه کرد و به پرسش مهم پاسخ داد که: فکر یا جریان فکری شیعی، در تعامل با همهٔ شرایط موجود، چگونه پدیدهای است و سیر آن کدام است؟ این طرح میتواند بر پایهٔ پیشفرضهای پذیرفته شدهای باشد که در آن، ارتباط و اثرگذاری عناصر تاریخی در تعامل با تبیین عقاید اهل بیت علیهم السلام، به روشنی یافت شود. بر این اساس، لایههای مختلف معارف شیعی و کیفیت تبیین آنها، به خوبی دانسته میشود و دیگر خطر تاریخینگری صرف و کمتحلیل، آن را تهدید نمیکند؛ زیرا بی تردید، گزارههای مختلف دینی جوانبی پنهان دارند که عدم توجّه به جنبههای گوناگون توجیه و تحلیل آنها در سطوح اهداف و انگیزهٔ بیانکنده و میزان و شرایط مخاطب آن، میتواند فهم نادرستی را به بار آورد. بنابر این، برای جلوگیری از مشکلی که برخی نویسندگان در مقام تحلیل با آن مواجه شدهاند (مانند تحلیل برخی شئونات و ویژگیهای فوق بشری اهل بیت و یا تحلیل چراییِ سکوت امام صادق علیه السلام و مانند آن)، باید عناصر گوناگون اثر گذار را به درستی شناخت و در سایه آن، فهم معارف را سامان داد. از این رو، آنچه باید مورد توجّه قرار گیرد نوع نگاه و بهرهمندی از اطلاعات درباره حوادث مختلف است که فصول بعدی تلاش دارد آن را بشناساند و در این جهت گامی بر دارد.