۳. اعتماد بر تحقیقات انجام شده پیشین، به عنوان پیشفرضهای مقبول، بدون بررسی آنها؛
۴. عدم مراجعه به منابع مورد ارجاع در تحقیقات دیگران؛
۵. عدم استفاده از منابع اصیل و مورد اطمینان شیعی و تکیهٔ غالبی بر منابع اهل سنّت؛
۶. پیشداوریهای ناخودآگاه یا خودآگاه نسبت به گزارههاى کلامی؛
۷. عدم قوّت و استحکام اجزا و مؤلّفههاى این دست پژوهشها.
علاوه بر این، مهمترین ضعف نمونههای گفته شده، در روش است که نتیجهٔ آن، تفاوت نگاه به آموزهها و معارف شیعی است. چنانکه میدانیم، در بحثهای تاریخ تفکّر، دستِ کم چهار روش، راهگشای محقّقان است؛ بدین شرح:
فکرنگاری یا عقیده نگاری؛
طبقاتنگاری تفکّر؛
اندیشهشناسی تاریخی _ مقایسهای؛
اندیشهشناسی توصیفی و تبیینی (یعنی ردیابى یک تفکّر یا جریان فکرى به مثابهٔ یک پدیدهٔ تاریخىِ پویا و زنده، در مسیر تحوّل تاریخى).۱
غالب نویسندگان مزبور، مسیر تحقیق خود را بر اساس روش چهارم پایهریزی کردهاند؛ امّا آنچه در نوشتههای ایشان مشاهده میشود، به کارگیری ناقص این روش در موارد متعدّد است. اساس کار در این روش، بر آن استوار است که همهٔ عناصر تاریخی اثرگذار ـ مانند عناصر سیاسی، اجتماعی،