نداشته، بلكه موضوع را به شورا و تصمیمگیری امّت اسلامی واگذار كرده است.۱
وی بعد از این نتیجهگیری، با این ادّعا که استناد به نصّ در نگاه ائمّه علیهم السلام لحاظ نشده است، در توصیف اندیشههای فکری امام باقر علیه السلام میآورد:
بدین ترتیب میتوان به این نتیجه رسید كه پایههای فكری امام باقر[علیه السلام] در مورد امامت، بیش از هر چیز بر مسائلی از قبیل برخورداری از علم و دانش (حلال و حرام)، داشتن شمشیر پیامبر (به عنوان نماد پیوستگی به رسالت) و برخوردار بودن از حقّ خونخواهی مظلومان استوار است. این دیدگاه در حقیقت، همان دیدگاه فكری عموم شیعیان در آغاز قرن دوم هجری است؛ دیدگاهی كه در مقابل و متناقض با دیدگاهی قرار میگیرد كه در قرنهای اخیر بر ادبیات شیعه وارد شده است؛ چراكه بینش جدید، امامت را بیش از هر چیز به (وصیّت و نصّ) حدیث نبوی كه از پیش تعیین شده است، مربوط میسازد.۲
چنانکه دیده میشود، میان دو عبارت پیشین، تناقضی آشکار وجود دارد؛ چرا که در عبارت نخست، امامت را بر اساس شورا و در عبارت دوم آن را بر اساس نشانههایی به جز نصّ، ثابت میپندارد. وی سپس با تأمّلی در دوران امام صادق علیه السلام، امامت را موضوعی سیاسی می شمارد و میگوید:
در نتیجه میتوان گفت كه امامت امام صادق علیه السلام و به عبارت بهتر، مسئلهٔ امامت در دیدگاه شیعیانِ اوائل قرن دوم هجری، بیشتر یک مسئلهٔ سیاسی برای تصدّی رهبری صفوف شیعه است، نه یک امتیاز الهی.۳
آن گاه تأکید میکند که منشأ دیدگاه فعلی شیعه (انحصار امامت در