مسلمانان به «مهدی» به همین جهت است. شیعیان، امام را مهدی میدانستند؛ امّا تقیّه میکردند تا آنکه موضوع غیبت امام پیش آمد و وکلا و نوّاب، امور را به دست گرفتند و توقیعاتی را از آن ناحیهٔ مقدّسه میآوردند تا آنکه صیمُری، نایب چهارم، اعلام کرد که دیگر بابی در کار نیست. شیعیان در این مدّت خود را فرقه ناجیه دانستند و روایاتی را عرضه کردند که به این موارد اشاره داشت، همچون:
هر که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، بیدین مرده است... خدا ما را از آب و گِل بالاتری آفریده و شیعیان ما را از بازمانده آن آب و گل پدید آورده....۱
علی اکبر حکمیزاده
وی با تأثیر پذیری از اندیشههای ضدّ شیعیِ احمد كسروی، كتاب اسرار هزار ساله را با هدف نقد آثار شیعی و با زبانی تند نگاشت.۲ حکمیزاده در بخش هایی از این کتاب، با ضعیف نشان دادن روایات و یا تأویل آنها، مطلوب ذهنی خود را مبنی بر انکار مقامات امام (مانند علم و عصمت)، برداشت میکند. در گفتار دوم این کتاب، در باب امامت به مباحثی از قبیل رد مقام امامت، بالاتر بودن مقام امامت از نبوّت، رد مصحف فاطمه علیها السلام، علّت نیامدن اسامی ائمّه در قرآن، رد باب الحوائج بودن ائمّه و شفا دادن آنها، رد امامت در غیر زمان خودشان و... میپردازد. برای نمونه درباره علم غیب مینویسد:
قرآن در چند جا میگوید: «خود پیغمبر غیب نمیداند» [و] در چند جا میگوید: «او هم بشری است مانند دیگران؛ جز اینکه به او وحی میشود». و میگوید: «او مالک سود و زیان خود