اثبات این نکته میپردازد که چارهای جز وجود یک حجّت با صفاتی خاص (نصب، علم و عصمت) وجود ندارد:
و هو أنّه لابدّ لهم من عالم یُقیمه الرسولُ لهم، لا یسهو و لا یغلط و لا یحیف، معصومٌ من الذنوب، مبرّأ من الخطایا، یحتاج [الناس] إلیه و لا یحتاج إلى أحد.۱
پس برای مردم چارهای نیست جز آنکه عالِمی [در میانشان] باشد که پیامبر اكرم صلّی الله علیه وآله او را برای [هدایتِ] مردم تعیین کرده باشد كه راهنماى آنها باشد، اشتباه نكند و غلط از او سر نزند و ستم روا ندارد و از گناه معصوم باشد و خطا از او سر نزند، همه در مسائل دینى به او احتیاج داشته باشندولی او به كسى محتاج نباشد.
او سپس به سؤال عبد الله بن یزید اِباضی در بارهٔ چراییِ عصمت پاسخ میدهد که برگرفته از همان روایات ذکر شده از امامان به استناد آیهٔ تطهیر است:
لأنه إن لم یكن معصوماً من الذنوب دخل فی الخطأ، فلا یؤمن أن یكتم على نفسه و یكتم على حمیمه و قریبه و لا یحتجّ اللّه بمثل هذا على خلقه.
براى آنكه اگر معصوم نباشد، گناه میورزد و خطا میكند و ممکن است بر خويش و نزديكانش جرمپوشى كند، و خدا چنين كسى را حجّت بر خلق خود نمیسازد.۲
علاوه بر این، روایات متعدّدی وجود دارد که هر یک به گونهای حاکی از نشر این آموزه در فضاهای گوناگون با ملاحظه عدم صدور منع از سوی امامان است. برای نمونه، یزید بن سلیط که در راه سفر عمره، امام کاظم علیه السلام را میبیند، چنین میگوید:
در بين راهى كه به عمره میرفتيم، به موسى بن جعفر علیهما السلام بر