شکلگیری و رشد جریانهای فکریِ یک جامعه، در بستر حوادث و شرایط گوناگونی رخ میدهد که گاه همسو و گاه غیر همسو با آن جریانها هستند. از این رو، برای مطالعه و شناخت فراز و نشیبهای یک جریان فکری، علاوه بر حوادث اصلی و تأثیرگذار تاریخی، باید به دیگر عوامل جزئی و بسترساز نیز توجّه شود تا تحلیل یک جریان، همهجانبه و به دور از جهتگیریهای غیر منصفانه انجام پذیرد.
به عبارت دیگر، برای تحلیل درست یک پدیده، نیازمند شناخت و به کارگیری عناصر تاریخی هستیم. از این رو، مقصود از تعبیر «عنصر تاریخی»، هر حادثه یا جزء کوچکی از عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است که در یک جریان فکری در بستر تاریخ، نقشآفرین بوده است. مثلاً برای تبیین معنا و جایگاه امام، نمیتوان تنها به یک حادثهٔ سیاسی اکتفا کرد؛ زیرا توجّه به فهم عمومی جامعه اسلامی، ضرورتهای علمی اقشار تازه مسلمان در موضوعات دیگر، گرایشهای اجتماعی مردم و قدرت اقتصادی آنان در گرایش به معارف و مانند این موارد، هر یک به اندازهٔ خود، در مسیر تبیین این آموزه توسّط امامان اثرگذارند.
بنابر این، اگرچه مصدر محتواساز معارف الهی، منبعی واحد است؛ امّا ملاحظات خاص در موضوعات مختلف، سبب ایجاد نوسان در نحوه بیان معارف میشود و وجود شرایط گوناگون سبب میگردد تا مبیّنِ احکام الهی، لایههای گوناگون معارف الهی را با شگردهایی خاصّی همانند اجمالگویی یا تفصیلگویی و نیز افزایش یا کاهش ارائه محتوای معرفتی در سطح فهم عوام و خواصّ جامعه، منتشر سازد؛ بی آنکه در اصل معرفت، تغییری محتوایی و بنیادی حاصل شود. از همین رو است که پیامبر و امامان علیهم السلام تبیین دستگاه معارف را به مرور زمان و به میزان همسویی عناصر تاریخی (اجزای اثرگذارِ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و در پارهای موارد اقتصادی) انجام دادهاند؛ هرچند بنیانهای تفکّر در تمام دورانها، برای خواص بیان شده باشد.