395
نهج الذكر - با ترجمه فارسي - جلد دوّم

۱۳۹۵.امام زين العابدين عليه السلام :ستايش ، خداى را كه نخستينِ بى پيشين است و آخرينِ بى پسين؛ خدايى كه ديده بينندگان ، از ديدن او قاصر است و انديشه وصف كنندگان ، از وصفش ناتوان.
آفريدگان را به قدرت خويش پديد آورد و به خواست خويش ، آنها را اختراع كرد . سپس آنها را در مسيرى كه اراده خودش بود ، روان ساخت و در راه محبّت خويش ، ره سپارشان كرد ، به طورى كه نتوانند از آنچه او آنها را به سويش پيش رانده ، واپس گرايند و به سوى چيزى پيش بروند كه او آنان را از آن واپس داشته است . براى هر جاندارى از ايشان ، قوت معيّن و قسمت شده اى از روزى خويش قرار داد ؛ آن سان كه هيچ كس نتواند از [روزىِ ]كسى كه او افزونش داده ، بكاهد و يا بر كسى كه او كم داده ، چيزى بيفزايد.
سپس براى زندگى هر جاندارى ، زمانى معيّن قرار داد و مدّتى محدود مقرّر داشت ، كه با [سپرى كردنِ ]روزهاى عمرش ، به سوى آن [سر رسيد] گام بر مى دارد و با [گذراندن] سال هاى زندگى اش ، به آن مى رسد ، و چون به پايان كارش رسيد و پيمانه عمرش لبريز شد ، او را به سوى همان چيزى خواهد برد كه بدان فرايش خوانده بود ـ چه پاداش فراوانش و يا كيفرش كه از آن بر حذر داشته شده ـ ؛ «تا بدكاران را به كيفر كردارشان برساند ، و نيكوكاران را پاداش نيك دهد» و اين خود ، از عدالت اوست ، كه نام هايش مقدّس اند و نعمت هايش پياپى . «او از آنچه كند ، بازخواست نمى شود ؛ ولى آنان بازخواست مى شوند» .
ستايش ، خدايى را كه اگر معرفت حمد خود را براى احسان هاى پياپى اى كه به بندگان خود كرده و نعمت هاى سرشارى كه ارزانى شان داشته است ، از آنان باز مى داشت ، بى گمان ، نعمت هاى او را به كار مى گرفتند و ستايشش نمى كردند ، از خوان گسترده روزىِ او مى خوردند و سپاسش نمى گفتند ، و اگر چنين مى بودند ، هر آينه از دايره انسانيت خارج مى شدند و به مرز حيوانيت در مى آمدند و چنان مى شدند كه خداوند در كتاب استوارش فرموده است : «آنان همانند چارپايان اند؛ نه ، كه از آنها هم گم راه ترند» .
ستايش ، خداوند را كه خود را به ما شناساند ، سپاس گزارى اش را به ما آموخت ، درهاى شناخت پروردگارى اش را بر ما گشود ، راه اخلاص در توحيدش را به ما نمود و از الحاد و شك در كارش ، به دورمان داشت؛ ستايشى كه با آن ، در ميان ديگر مخلوقات ستاينده او زندگى كنيم و به وسيله آن ، از كسانى كه به سوى خشنودى و بخشايش او مى شتابند ، گوى سبقت برباييم؛ ستايشى كه به سبب آن ، تاريكى هاى عالم برزخ را بر ما روشن گردانَد ، راه رستاخيز را براى ما آسان و هموار سازد و در ايستگاه هاى گواهان ؛ ۱ مقام و منزلت ما را بالا برد ؛ در آن روزى كه هر كس سزاى كردار خويش را خواهد ديد و به هيچ كس ستمى نخواهد شد ؛ «همان روزى كه هيچ دوستى ، به كار دوست نيايد و كس يارى شان نكند» .
ستايشى كه در نامه عمل ما نبشته شود و فرشتگان مقرّب ، بر آن گواهى دهند و تا اعلى عليين بالا رود.
ستايشى كه آن گاه كه چشم ها خيره مى گردند ، ديدگان ما بدان روشن شود ، و آن گاه كه چهره ها سياه مى گردند ، ما بدان ، رو سفيد شويم.
ستايشى كه به واسطه آن ، از آتش دردناك خداوند آزاد شويم و در جوار كَرَم او بياساييم .
ستايشى كه به واسطه آن ، با فرشتگان مقرّب او همنشين شويم و در سراى ماندگارى كه هرگز زوال نپذيرد ، و در جايگاه كرامت او كه هيچ گاه تغيّر نگيرد ، با پيامبران مرسل او همدوش شويم.
ستايش ، خدايى را كه نيكويى هاى خلقت را براى ما برگزيد (ما را خوش صورت و سيرت آفريد) ، و روزى هاى پاك و حلال را براى ما مقرّر داشت ، و امتياز پادشاهى بر همه مردم را به ما ارزانى داد ؛ چنان كه به قدرت او ، همه آفريدگانش فرمان بردار ما هستند و به عزّت او ، همگان سر در طاعت ما دارند.
ستايش ، خدايى را كه ما را از هر كس ، جز خودش ، بى نياز گردانيد . پس چگونه ستايش او توانيم ؟ يا كِى از عهده شكر او برآييم؟ نه ، كجا توانيم؟
ستايش ، خدايى را كه در [بدن] ما ابزارهاى گشادن نهاد ، وسايل بستن و گرفتن برايمان قرار داد و از روح هاى زندگى بخش ، برخوردارمان ساخت و اندام هاى كاركردن را در ما پديد آورد ، و با روزى هاى پاكيزه تغذيه مان كرد و به فضل خود ، توانگرمان ساخت و به لطفش دارايى مان بخشيد . سپس ما را به كارهايى فرمان داد تا از اين طريق ، فرمان بردارىِ ما را بيازمايد ، و از چيزهايى نهى مان كرد تا سپاس گزارىِ ما را در بوته آزمايش نهد ؛ ولى ما از فرمان او سر تافتيم و نهى هايش را مرتكب شديم . با اين حال ، او در كيفر دادن ما شتاب نورزيد و زود از ما انتقام نگرفت ؛ بلكه به رحمت و بزرگوارى اش ، با ما مدارا كرد و از سرِ رأفت و بردبارى اش ، منتظر بازگشت ما ماند.
ستايش ، خدايى را كه درِ توبه را به روى ما گشود و به لطف و فضل او ، از آن بهره مند شديم؛ و اگر از الطاف او ، تنها از همين يك لطف برخوردار شده بوديم ، باز هم در حقّ ما نيكى بسيار و احسان بزرگ و لطف عظيم كرده بود؛ چرا كه روش او در پذيرفتن توبه از امّت هاى پيشين ، چنين نبود . او آنچه ما توانش را نداشتيم ، از عهده ما برداشت و جز به اندازه قدرتمان ، به ما تكليف نداد و جز كارهاى آسان ، وظيفه اى بر دوش ما ننهاد و براى هيچ يك از ما ، جاى عذر و بهانه اى باقى نگذاشت . پس هر يك از ما كه به هلاكت در افتد ، مقصّر خود اوست . در ميان ما ، خوش بخت كسى است كه به او رو كند.
ستايش ، خداى را به همه آنچه نزديك ترين فرشتگانش و گرامى ترين آفريدگانش و پسنديده ترين ستايشگرانش در نزد او ، با آن ستايشش مى كنند ؛ ستايشى كه بر ديگر ستايش ها برتر آيد ، همچون برترىِ خود پروردگار ما بر همه آفريدگانش .
و باز ، ستايش باد او را به جاى هر نعمتى كه به ما و به همه بندگانِ رفته و مانده اش داده است ؛ [ستايشى] به شمار همه چيزهايى كه او مى داندشان ، و به جاى هر يك از آنها ، و چند برابر شمار آن ؛ ستايشى ابدى و هميشگى تا روز رستاخيز.
ستايشى كه حدّ آن را پايانى نباشد ، عددش به شمار نايد ، نهايتش سر رسيدى نداشته باشد و مدّتش تمام نشود .
ستايشى كه رشته پيوندى [براى ما] به طاعت و بخشايش او باشد ، و ريسمانى به سوى خشنودى اش ، و وسيله اى به سوى آمرزشش ، و راهى به سوى بهشتش ، و پناهى از كيفر او ، و ايمنى بخش از خشم او ، و پشتيبانى براى فرمان بردارى از او ، و مانعى از نافرمانى او ، و كمك بر اداى حقّ او و گزاردن تكاليفش.
ستايشى كه به واسطه آن ، در زمره دوستان سعادتمند او قرار گيريم و بدان وسيله ، در صف كسانى جاى بگيريم كه با شمشيرهاى دشمنان او به شهادت رسيده اند . همانا او سرپرستى ستوده است.

1.مقصود از گواهان ، فرشتگان مقرّب و رسولان ارجمند و شهيدان و صالحان است.


نهج الذكر - با ترجمه فارسي - جلد دوّم
394

۱۳۹۵.الإمام زين العابدين عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الأَوَّلِ بِلا أوَّلٍ كانَ قَبلَهُ ، وَالآخِرِ بِلا آخِرٍ يَكونُ بَعدَهُ ، الَّذي قَصُرَت عَن رُؤيَتِهِ أبصارُ النّاظِرينَ ، وعَجَزَت عَن نَعتِهِ أوهامُ الواصِفينَ .
اِبتَدَعَ بِقُدرَتِهِ الخَلقَ ابتِداعا ، وَاختَرَعَهُم عَلى مَشيَّتِهِ اختِراعا ، ثُمَّ سَلَكَ بِهِم طَرِيقَ إرادَتِهِ ، وبَعَثَهُم في سَبيلِ مَحَبَّتِهِ ، لا يَملِكونَ تَأخيرا عَمّا قَدَّمَهُم إلَيهِ ، ولا يَستَطيعونَ تَقَدُّما إلى ما أخَّرَهُم عَنهُ . وجَعَلَ لِكُلِّ روحٍ مِنهُم قوتا مَعلوما مَقسوما مِن رِزقِهِ ، لا يَنقُصُ مَن زادَهُ ناقِصٌ ، ولا يَزيدُ مَن نَقَصَ مِنهُم زائِدُ .
ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِي الحَياةِ أجَلاً مَوقوتا ، ونَصَبَ لَهُ أمَدا مَحدودا يَتَخَطَّأُ ۱ إلَيهِ بِأَيّامِ عُمُرِهِ ، ويَرهَقُهُ بِأَعوامِ دَهرِهِ ، حَتّى إذا بَلَغَ أقصى أَثَرِهِ وَاستَوعَبَ حِسابَ عُمُرِهِ ، قَبَضَهُ إلى ما نَدَبَهُ إلَيهِ مِن مَوفورِ ثَوابِهِ أو مَحذورِ عِقابِهِ «لِيَجْزِىَ الَّذِينَ أَسَــئواْ بِمَا عَمِلُواْ وَ يَجْزِىَ الَّذِينَ أَحْسَنُواْ بِالْحُسْنَى» ۲ عَدلاً مِنهُ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ وتَظاهَرَت آلاؤُهُ «لَا يُسْـئلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْـئلُونَ » ۳ .
وَالحَمدُ للّهِِ الَّذي لَو حَبَسَ عَن عِبادِهِ مَعرِفَةَ حَمدِهِ عَلى ما أبلاهُم مِن مِنَنِهِ المُتَتابِعَةِ ، وأسبَغَ عَليهِم مِن نِعَمِهِ المُتَظاهِرَةِ ؛ لَتَصَرَّفوا في مِنَنِهِ فَلَم يَحمَدوهُ ، وتَوَسَّعوا في رِزقِهِ فَلَم يَشكُروهُ ، ولَو كَانوا كَذلِكَ لَخَرَجوا مِن حُدودِ الإِنسانِيَّةِ إلى حَدِّ البَهيمِيَّةِ ۴ ، فَكانوا كَما وَصَفَ في مُحكَمِ كِتابِهِ : «إِنْ هُمْ إِلَا كَالْأَنْعَـمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً» ۵ .
وَالحَمدُ للّهِِ عَلى ما عَرَّفَنا مِن نَفسِهِ ، وألهَمَنا مِن شُكرِهِ ، وفَتَحَ لَنا مِن أبوابِ العِلمِ بِرُبوبِيَّتِهِ ، ودَلَّنا عَلَيهِ مِنَ الإِخلاصِ لَهُ في تَوحيدِهِ ، وجَنَّبَنا مِنَ الإِلحادِ وَالشَّكِّ في أمرِهِ ، حَمدا نُعَمَّرُ بِهِ فيمَن حَمِدَهُ مِن خَلقِهِ ، ونَسبِقُ بِهِ مَن سَبَقَ إلى رِضاهُ وعَفوِهِ ، حَمدا يُضيءُ لَنا بِهِ ظُلُماتِ البَرزَخِ ۶ ، ويُسَهِّلُ عَلَينا بِهِ سَبيلَ المَبعَثِ ، ويُشَرِّفُ بِهِ مَنازِلَنا عِندَ مَواقِفِ الأَشهادِ ، يَومَ تُجزى كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت وهُم لا يُظلَمون ۷ ، «يَوْمَ لَا يُغْنِى مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَيْـئا وَ لَا هُمْ يُنصَرُونَ» ۸ .
حَمدا يَرتَفِعُ مِنّا إلى أعلى عِلِّيّينَ ، في كِتابٍ مَرقومٍ يَشهَدُهُ المُقَرَّبونَ .
حَمدا تَقَرُّ بِهِ عُيونُنا إذا بَرِقَتِ الأَبصارُ ، وتَبيَضُّ بِهِ وُجوهُنا إذَا اسوَدَّتِ الأَبشارُ .
حَمدا نُعتَقُ بِهِ مِن أليمِ نارِ اللّهِ إلى كَريمِ جِوارِ اللّهِ .
حَمدا نُزاحِمُ بِهِ مَلائِكَتَهُ المُقَرَّبينَ ، ونُضامُّ ۹ بِهِ أنبِياءَهُ المُرسَلينَ في دارِ المُقامَةِ الَّتي لا تَزولُ ، ومَحَلِّ كَرامَتِهِ الَّتي لا تَحولُ . ۱۰
وَالحَمدُ للّهِِ الَّذِي اختارَ لَنا مَحاسِنَ الخَلقِ ، وأجرى عَلَينا طَيِّباتِ الرِّزقِ ، وجَعَلَ لَنَا الفَضيلَةَ بِالمَلَكَةِ عَلى جَميعِ الخَلقِ ، فَكُلُّ خَليقَتِهِ مُنقادَةٌ لَنا بِقُدرَتِهِ ، وصائِرَةٌ إلى طاعَتِنا بِعِزَّتِهِ .
وَالحَمدُ للّهِِ الَّذي أغلَقَ عَنّا بابَ الحاجَةِ إلّا إلَيهِ ، فَكَيفَ نُطيقُ حَمدَهُ؟ أم مَتى نُؤَدّي شُكرَهُ؟ لا ، مَتى؟
وَالحَمدُ للّهِِ الَّذي رَكَّبَ فينا آلاتِ البَسطِ ، وجَعَلَ لَنا أدَواتِ القَبضِ ، ومَتَّعَنا بِأَرواحِ الحَياةِ ، وأثبَتَ فينا جَوارِحَ الأَعمالِ ، وغَذّانا بِطَيِّباتِ الرِّزقِ ، وأَغنانا بِفَضلِهِ ، وأَقنانا ۱۱ بِمَنِّهِ ، ثُمَّ أمَرَنا لِيَختَبِرَ طاعَتَنا ، ونَهانا لِيَبتَلِيَ شُكرَنا ، فَخالَفنا عَن طَريقِ أمرِهِ ، ورَكِبنا مُتونَ زَجرِهِ ، فَلَم يَبتَدِرنا ۱۲ بِعُقوبَتِهِ ، ولَم يُعاجِلنا بِنِقمَتِهِ ، بَل تَأَنّانا ۱۳ بِرَحمَتِهِ تَكَرُّما ، وَانتَظَرَ مُراجَعَتَنا بِرَأفَتِهِ حِلما .
وَالحَمدُ للّهِِ الَّذي دَلَّنا عَلَى التَّوبَةِ الَّتي لَم نُفِدها إلّا مِن فَضلِهِ ، فَلَو لَم نَعتَدِد مِن فَضلِهِ إلّا بِها ، لَقَد حَسُنَ بَلاؤُهُ عِندَنا ، وجَلَّ إحسانُهُ إلَينا ، وجَسُمَ فَضلُهُ عَلَينا ، فَما هكَذا كانَت سُنَّتُهُ فِي التَّوبَةِ لِمَن كانَ قَبلَنا ، لَقَد وَضَعَ عَنّا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ ، ولَم يُكَلِّفنا إلّا وُسعا ، ولَم يُجَشِّمنا ۱۴ إلّا يُسرا ، ولَم يَدَع لِأَحَدٍ مِنّا حُجَّةً ولا عُذرا ، فَالهالِكُ مِنّا مَن هَلَكَ عَلَيهِ ، وَالسَّعيدُ مِنّا مَن رَغِبَ إلَيهِ .
وَالحَمدُ للّهِِ بكُلِّ ما حَمِدَهُ بِهِ أدنى مَلائِكَتِهِ إلَيهِ ، وأكرَمُ خَليقَتِهِ عَلَيهِ ، وأرضى حامِديهِ لَدَيهِ ، حَمدا يَفضُلُ سائِرَ الحَمدِ ، كَفَضلِ رَبِّنا عَلى جَميعِ خَلقِهِ .
ثُمَّ لَهُ الحَمدُ مَكانَ كُلِّ نِعمَةٍ لَهُ عَلَينا وعَلى جَميعِ عِبادِهِ الماضينَ وَالباقينَ ، عَدَدَ ما أحاطَ بِهِ عِلمُهُ مِن جَميعِ الأَشياءِ ، ومَكانَ كُلِّ واحِدَةٍ مِنها عَدَدُها أضعافا مُضاعَفَةً أبَدا سَرمَدا إلى يَومِ القِيامَةِ .
حَمدا لا مُنتَهى لِحَدِّهِ ، ولا حِسابَ لِعَدَدِهِ ، ولا مَبلَغَ لِغايَتِهِ ، ولَا انقِطاعَ لِأَمَدِهِ.
حَمدا يَكونُ وُصلَةً إلى طاعَتِهِ وعَفوِهِ ، وسَبَبا إلى رِضوانِهِ ، وذَريعَةً إلى مَغفِرَتِهِ ، وطَريقا إلى جَنَّتِهِ ، وخَفيرا ۱۵
مِن نِقمَتِهِ ، وأمنا مِن غَضَبِهِ ، وظَهيرا عَلى طاعَتِهِ ، وحاجِزا عَن مَعصِيَتِهِ ، وعَونا عَلى تَأدِيَةِ حَقَّهِ ووَظائِفِهِ .
حَمدا نَسعَدُ بِهِ فِي السُّعَداءِ مِن أولِيائِهِ ، ونَصيرُ بِهِ في نَظمِ الشُّهَداءِ بِسُيوفِ أعدائِهِ ، إنَّهُ وَلِيٌّ حَميدٌ . ۱۶

1.كذا ، والقياس : «يتخطّى» . قال ابن منظور : تخطّيت إلى كذا ، ولا يقال : تخطّأت ـ بالهمز ـ (لسان العرب : ج ۱۴ ص ۲۳۲ «خطا») .

2.النجم : ۳۱ .

3.الأنبياء : ۲۳ .

4.في نسخة قديمة : «ولدخلوا في حريم البهيميّة» ، وهو قريب من معنى الحدّ ، فإنّ حريم الدار ما حولها من حقوقها ومرافقها ، سمّي بذلك لأنّه يحرم غير مالكها أن يستبدّ بالارتفاق به (رياض السالكين في شرح صحيفة سيّد الساجدين : ج ۱ ص ۳۰۸) .

5.الفرقان : ۴۴ .

6.البَرْزَخُ : ما بين الموت إلى القيامة (مفردات ألفاظ القرآن : ص ۱۱۸ «برزخ») .

7.إشارة إلى الآية ۲۲ من سورة الجاثية .

8.الدخان : ۴۱ .

9.تَضامَّ القومُ : إذا انضمّ بعضهم إلى بعض (الصحاح : ج ۵ ص ۱۹۷۲ «ضمم») .

10.حالَ إلى مكان آخر : أي تحوّل (تاج العروس : ج ۱۴ ص ۱۸۶ «حول») .

11.أقناه اللّه : أعطاه (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۵۱۸ «قنا») .

12.ابتدرهُ : عاجَلَهُ (القاموس المحيط : ج ۱ ص ۳۶۹ «بدر») .

13.تأنّى في الأمر : أي ترفّق وتنظّر (الصحاح : ج ۶ ص ۲۲۷۳ «أنا») .

14.لم يجشّمنا إلّا يُسرا : أي لم يكلّفنا إلّا يسرا ، من التجشّم ؛ وهو التكلّف على مشقّة (مجمع البحرين : ج ۱ ص ۲۹۵ «جشم») .

15.الخفير : المجير (الصحاح : ج ۲ ص ۶۴۸ «خفر») .

16.الصحيفة السجّاديّة : ص ۱۹ الدعاء ۱ ، البلد الأمين : ص ۴۳۸ عن عمير بن متوكّل بن هارون عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ؛ شرح نهج البلاغة : ج ۶ ص ۱۸۵ عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه من «والحمد للّه بكلّ ما حمده به أدنى ...» ، ينابيع المودّة : ج ۳ ص ۴۱۱ مختصرا .

  • نام منبع :
    نهج الذكر - با ترجمه فارسي - جلد دوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    رسول افقي، حميد رضا شيخي
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    02/01/1387
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4766
صفحه از 544
پرینت  ارسال به