تصرف تکوینی خداوند
از برخی روایات منقول از طریق عامه استفاده میشود که در برخی موارد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در معرض ارتکاب گناه بوده، خدای سبحان تکویناً وی را از این کار باز داشته است. یکی از این متون، روایت زیر است:
طبری با سند خویش نقل کرده که علی بن ابیطالب علیه السّلام گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «هرگز به قصد کارهای مردم جاهلیت نیفتادم، مگر دو بار که خدا میان من و آنچه میخواستم حائل شد؛ پس از آن دیگر قصد بدی نکردم تا خداوند عز و جل مرا به رسالت خویش گرامی داشت. شبی به پسری از قریش که در بالای مکه با من به گوسفندچرانی بود گفتم: چه شود که گوسفندان مرا بنگری تا به مکه شوم و بگردم چنانکه جوانان میگردند» و او گفت: «چنین کن». فرمود: «و من برفتم و سر گردش داشتم و چون به نخستین خانه مکه رسیدم صدای دف و مزمار شنیدم». گفتم: «چه خبر است؟». گفتند: «فلانی پسر فلانی، فلان، دختر فلان، را به زنی میگیرد». فرمود: «و من نشستم و آنها را مینگریستم، و خدا مرا به خواب برد و از گرمای آفتاب بیدار شدم و پیش رفیق خودم بازگشتم» و او گفت: «چه کردی؟». گفتم: «کاری نکردم» و خبر خویش بگفتم.
فرمود: و شب دیگر با وی همان سخن گفتم و او گفت: «چنین کن» و