نتیجه این تحلیل یعنی مجبور بودن معصوم در افعال خویش نخواهد داشت. با توجه به مجبور بودن معصوم از دیدگاه فلاسفه، دیگر جایی برای این نیست که از اراده واقعی معصوم و تلاش وی برای ترک گناه به میان آید و این کار ارزشی برای وی به شمار آید. به عبارت دیگر، فیلسوفان، همان راه جبرگرایان خالص، اهل حدیث و اشعریان را پیمودهاند. ازاینرو وجود واژگانی مانند اراده و اختیار در عبارتهای برخی فیلسوفان، اثری عملی در نتیجه بحث نخواهد داشت.
البته باز هم ارزش تکرار دارد که ممکن است فیلسوفی با آنکه واقعاً برای معصوم سهمی در تحقق عصمت قائل باشد، آگاهانه یا ناآگاهانه از برخی مبانی فلسفی عدول کند یا با اینکه خود را فیلسوف قلمداد میکند، از روش کلامی بهره برد که البته این کار التقاط خواهد بود. آشکار است که بنا بر نظر دقیق، جمع میان اختیارگرایی کلامی و جبرگرایی فلسفی، جمع بین نقیضین خواهد بود. در پایان، این نکته درخور توجه است که اگر جبرگرایی فلسفی، عصمت معصوم را به خدای سبحان اسناد میدهد، اما با این حال، تفاصیل و مطالب فراوانی که در آیات روایات در تبیین چگونگی امدادهای الهی برای تحقق عصمت دیده میشود در تبیینهای فلسفی این موضوع به چشم نمیخورد. شاید این هم یکی از نشانههای نهایت ادراک عقل درباره این موضوع باشد که چیزی بیش از آنچه در بخش نظر فیلسوفان ارائه شد، در بر نخواهد داشت.