شمسالدین ابوالثناء محمود بن عبدالرحمن اصفهانی (م۷۴۹ق) نیز عصمت را ملکهای دانسته که از ارتکاب گناه باز میدارد و این ملکه متوقف بر علم به زشتیهای گناهان و ارزشهای طاعات است.۱ این تعریف هم چیزی افزونتر بر آنچه ایجی و میرسیدشریف در مواقف و شرح آن به فیلسوفان نسبت دادهاند، ندارد.
محقق جلالالدین محمد دوانی (م۹۰۸ق) از سویی عصمت و حفظ انبیا علیهم السّلام را به خدا نسبت میدهد و از سوی دیگر، بر این نکته انگشت مینهد که این حفظ، تنها ناشی اراده خدای تعالی نیست. وی در ادامه توضیح میدهد که در نفوس قدسیه انبیا، استعداد فعلیت خطا از روی اراده وجود نداشته است؛ ازاینرو خداوند آنان را به وصف عصمت آفریده است؛ زیرا شرط دادن عصمت از سوی خدا به انبیا، استعداد ذاتی آنان است. او بر این باور است که اگر معصومبودن افرادی خاص، تنها مستند به اراده خدا باشد، لازمه آن ترجیح بلامرحج خواهد بود.۲
وی به عنوان کسی که بیشتر متکلم است تا فیلسوف، از سویی به عنوان یک متکلم به لطف بودن عصمت تصریح میکند و برای پرهیز از اینکه دچار ترجیح بلامرحج شود، اعطای عصمت از سوی خدا را به عدم وجود استعداد فعلیت خطا از روی اراده در معصومان مستند میسازد تا از ترجیح بلامرحج بگریزد و آن را به ذات خود معصوم برگرداند. درست است که این توجیه وی را از فروافتادن در اشکال ترحیج بلامرحج وامیرهاند، اما «عدم وجود استعداد فعلیت خطا از روی اراده» را به چه چیزی نسبت خواهد داد و خود را از این مخمصه چگونه نجات خواهد داد؟ به عبارت دیگر، وی از محذور ترجیح بلا مرجح گریخته، اما در محذور جبر فلاسفه فرو افتاده است؛ زیرا طبق تبیین