با وجود آن، داعی برای ترک طاعت و ارتکاب معصیت ندارد، با اینکه قدرت بر انجام این کار دارد».۱ تحقق این لطف از سوی خدا تنها در حق کسانی است که خدا میداند که آنان این لطف را میپذیرند و نهایت تلاش خود را در ترک گناه خواهند گرفت. ازاینرو موهبتی بدون دلیل و حکمت نخواهد بود.۲
ب - علامه در برخی دیگر از آثار کلامی خویش به تأثیر «ملکه و لطف» پرداخته است. وی در معارج الفهم، ابتدا به تعریف عصمت میپردازد: «عصمت، لطفی است که خدا برای مکلف انجام میدهد به طوری که با وجود آن، داعی برای ترک طاعت و انجام معصیت ندارد، با اینکه ممکن است، این کار حاصل گردد». سپس امتناع صدور گناه را از معصوم با استدلال رد میکند و اضافه میکند: «پس حق، بقای معصوم بر اختیار است، پس هنگامی که برای انسان ملکهای باز دارنده از گناه و ارتکاب معاصی حاصل گردد و آگاهی به سعادت موجود در اطاعت و شقاوت موجود در نافرمانی همراه ترس از مؤاخذه بر ترک اولی و فعل منهی، به ملکه مذکور ضمیمه گردد؛ شرائط عصمت کامل گردیده است».۳ همانگونه که از این تعریف نیز فهمیده میشود وی در تعریف خود هم به لطف و تأیید الهی توجه دارد و هم به ملکه تقوای معصوم، علم وی به نتیجه اطاعت و معصیت و خوف مؤاخذه بر نافرمانی. ازاینرو وی عصمت را نه جبری میداند و نه امری واگذار شده به معصوم بدون اینکه خدای سبحان در آن دخالتی داشته باشد. علامه در این عبارت، در مطرح ساختن واژه «ملکه» از
1.. الحلی، مناهج الیقین، ص۴۲۴؛ و ر.ک: همو، تسلیک النفس الی حظیرة القدس، ص۱۹۱؛ همو، الباب الحادی عشر، ص۹؛ همو، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۱۹۶.
2.. ر.ک: الحلی، أجوبة المسائل المهنائیة، ص۷۴.
3.. الحلی، معارج الفهم، ص۴۶۳.