عصمت با قدرت، مطلبی است که خواجه در همه جا بر آن تصریح کرده و مورد اجماع متکلمان امامیه است.
به طور خلاصه، خواجه در آثار متعدد کلامی خویش، به طور کلی دو خط مشی را دنبال کرده است. در برخی از آنها همانند متکلمان بغداد، محور عصمت را لطف دانسته و در برخی دیگر، بر امتناع وقوع معصیت و حتی امتناع اراده معصیت از سوی معصوم تأکید دارد؛ اما در اینکه منشأ عصمت را اراده معصوم و ملکه بداند یا صارفی که از مقوله لطف است، تا حدی مردد به نظر میرسد.
ممکن است این تردید از آن رو باشد که خواجه از سویی متکلم و میراثبر متکلمان بغداد است و از سوی دیگر، مسلط به میراث فلسفی است؛ ازاینرو نمیتواند از مزایای هیچیک چشمپوشی کند. شاید گزافه نباشد اگر بگوییم که خواجه، در این دوره، نه میتواند از سنت کلامی متکلمان ارشد امامیه بغداد، سر باز زند و نه میتواند آنچه را از فلاسفه پیشین آموخته نادیده بگیرد.
ازاینرو در پارهای از موارد؛ لحن عبارات ایشان به گونهای است که تردید از آن استشمام میشود. به عبارت دیگر، متکلمی با عظمت خواجه، نه میتواند پیوسته در آشیانه سنتی خود، وفادار به مبانی کلامی مدرسه بغداد بماند و نه اینکه این بحثها به سرحدی از بلوغ رسیده که مانند فاضل مقداد، به تلفیق مبانی کلامی و فلسفی دست یازد و با ارائه نظریهای مرکب از این دو جریان، طرحی نو در اندازد.۱ با این توصیف، بیراه نیست اگر کلام این دوره را در پارهای از مباحث، در حال سیر در دوره گذار بدانیم.
ابوالقاسم جعفر بن حسن حلی مشهور به محقق حلی (م۶۷۶) در المسلک بحث عصمت را مطرح ساخته؛ اما نه تعریفی از آن ارائه داده و نه منشأ آن را