این عدم ترجیح، یا ازآنروست که منشأ عصمت برایش آشکار نبوده و یا اینکه اصلاً این موضوع که امتناع وقوعی گناهان به چه چیزی منتسب گردد برای وی اهمیتی نداشته و تنها اصلِ امتناع وقوعی گناهان از سوی معصوم با حفظ اراده وی در ترک گناهان برای ایشان، مهم و دارای اثر بوده است. نکته بسیار مهم دیگر در این تعریف آن است که خواجه نمیگوید که معصوم گناه نمیکند، بلکه قائل است که اراده انجام گناه هم ندارد. از این عبارت فهمیده میشود که بر اساس دیدگاه خواجه، معصوم افزون بر عصمت عملی از گناهان، در اندیشه هم معصوم است و فکر انجام گناه هم نخواهد کرد.
در عبارت وی قید «مطلقاً» وجود دارد که نشان میدهد معصوم در هیچ حال و در هیچ زمان و در هیچ شرایطی، اراده گناه نخواهد کرد تا چه رسد که مرتکب آن گردد. دقت در آیات و روایات هم بیانکننده آن است که معصوم در عمل و حتی در اندیشه در هیچ شرایطی مرتکب گناهان نخواهد شد. خواجه در تلخیص المحصل، پس از نقد آنچه فخر رازی در تعریف عصمت از دیگران آورده، بر این باور است که بهتر است عصمت به یکی از دو عبارت زیر تعریف شود. این دو تعریف، یکی از معتزله و دیگری از حکماست.
تعریف معتزله چنین است: خداوند درباره صاحب عصمت، لطفی دارد که با وجود آن، وی انگیزهای برای ترک طاعت و ارتکاب معصیت ندارد با اینکه قدرت بر انجام این کارها دارد. تعریف حکما عبارت است از اینکه عصمت ملکهای است که با وجود آن، گناهان از صاحب عصمت صادر نمیشود. در توضیح این عبارت خواجه، چند مطلب، مهم به نظر میرسد:
نخست اینکه وی هیچیک از این دو تعریف را ترجیح نمیدهد؛ شاید ازآنرو که اصل امتناع وقوع معاصی از معصومان برایش مهم است و نه مسیر