همواره ارتباطی وثیق وجود دارد که بخش مهمی از مفاهیم نیز از طریق همین ارتباط حاصل میشود.۱ هر واژه میتواند معنایی مستقل برای خود داشته باشد و این استقلال معنایی برای فهم هر واژه مفید است؛ اما این مقدار از درک معنا برای فهم جهانبینی متن کافی نیست. به عبارت دیگر این امر طبیعی است که واژگان معنای خاص خود را داشته باشند؛ اما مسئله آنجا اهمیت مییابد که این واژگان علیرغم اختلافهای معناییشان با یکدیگر، دارای نوعی ارتباط معنایی نیز باشند. ازاینرو زمانی که واژگان در یک متن قرار میگیرند، در ارتباط با یک کل سازماندار و یک شبکه بسیار پیچیده شناخته میشوند.۲
با این رویکرد، تفاوت زبانها تنها در تفاوت واژگان و ادبیات خلاصه نمیگردد، بلکه تفاوت زبانها بیانگر تفاوت دستگاههای معنایی موجود در زبان و جهانبینی است و اگر فهم زبان به طور صحیح انجام گیرد، جهانبینی یک قوم بهدرستی تصویر خواهد شد؛ زیرا فرض بر این است که یک قوم و ملت جهانبینی خویش را از طریق زبان به دیگران ارائه میکنند.
واژگان قرآنی یک سلسله واژگان ابداعی و اختراعی از سوی خداوند نیستند؛ بلکه در نظام تصوری جاهلی مورد استفاده قرار میگرفتهاند. آنچه موجب تفاوت نگرش قرآنی با نگرش جاهلی میشود، جایگاه این واژگان در دستگاه تصوری الهی یا قرار گرفتن در دستگاه تصوری جاهلی است. برای مثال واژه «صلات» یک واژه ابداعی و اختراعی از جانب خداوند نیست، بلکه در بین اعراب جاهلی نیز متداول بوده است. چنانچه خود قرآن میفرماید: (وَماٰ كاٰنَ صَلاٰتُهݨݧُمݨݨݧْ عِنْدَ الْبَیْتِ اِلّاٰ مݩݧُكآٰءً وَتَصݧْدِىݫݔَهݦݦݩݑݩً؛ نماز و دعای آنها نزد خانه کعبه، جز سوت