مختلف تشکیل یافته که این معانی با یکدیگر پیوند دارند و با هم نوعی تعامل و ارتباط پیدا میکنند. این گروه معانی که زیرمجموعه دستگاه کلی معنا و زبان است، در اصطلاح، «میدان معنایی» نام دارد.
باید بپذیریم آنچه را که معنا مینامیم محصول یک مقولهبندی کلی است. ارتباط درونی این معانی با یکدیگر به ارتباط افراد با هم، بلکه ارتباطات یک گروه با یکدیگر صورت میگیرد. اگر فردی تصویر خاصی از معنا داشته باشد دیگر این انگاره که هر واژهای برای خود یک معنا دارد، رخت خواهد بست. باید در نظر گرفت که یک واژه خاص در متن زبانی خاص با چه گروه معنایی پیوند میخورد؛ برای نمونه، معنای کفر یا تقوا یا صلاة را در قرآن نباید بهصورت جداگانه بررسی کرد، بلکه ضروروی است آنها را در بافت واژگانی بررسی معنایی کرد و همچنین باید توجه داشت که یک واژه با کدام بافت زبانی یا ساختمان معنایی ارتباط پیدا کرده است؛ زیرا، برای مثال، زمانی که صلاة در قرآن در کنار زکات مینشیند و در حوزه عبادات و تشریع قرار میگیرد از معنای خاصی برخوردار است و در کنار واژههای دیگر قرآنی معنای دیگری را القاء میکند. در یک آیه به معنای صدا، دعا و در آیه دیگر به معنای مجموعهای از ارکان است.
واژه کفر در یک نسبت معنایی و در بافت معنایی خاص به معنای پوشاندن است و در جای دیگر معنای آن ناسپاسی است و در آیهای در مقابل ایمان قرار دارد.
ایزوتسو در آثار خود نشان میدهد که این تفاوتهای معنایی به این نکته بستگی دارد که واژه در چه نسبتی بیان شده است. اگر کفر را در نسبت با مسئله معرفت بهکار بریم، آن را مقابل ایمان میگذاریم و در کنار آن عمل صالح را قرار میدهیم؛ اما زمانی که کفر در سیاقی که بحث نعمت است، آمده باشد، نسبت نعمت با کفر از همان معنای کفر در مقابل ایمان برخوردار نخواهد بود؛ بنابر این، در نسبتهای معنایی مختلف معنای واژه کفر تغییر میکند.