روششناسی است که کلیدواژههای یک زبان خاص را بهصورت تحلیلی بررسی میکند. به اعتقاد ایزوتسو، از آنجا که مفاهیم قرآنی به شکلی بسیار نزدیک به هم وابسته هستند و معنای ملموس آنها به شکلی دقیق از کل نظام روابط استخراج میشود، این مفاهیم گروههای بزرگ و کوچک بسیاری را در میان خود ایجاد میکنند که به شیوههای گوناگون با یکدیگر مرتبطاند، به طوری که شبکهای به غایت سازماندهی شده و به شدت پیچیده را تشکیل میدهند. در میان کلیدواژههای برجسته (و واژههای کانونی) او واژههای اللّه، اسلام، ایمان، کفر، نبی، رسول و وحی را بازشناسی میکند. او میپذیرد که درجه خاصی از دلبخواهی بودن در انتخاب کلیدواژههای قرآنی اجتنابناپذیر است، اما با این وجود اینگونه در نظر میگیرد که همه کلیدواژههایی که انتخاب کرده است، برای جهانبینیِ قرآنی محوری هستند.
ایزوتسو برای نشان دادن پیوستگی و تغییر معانی واژههای مختلف و مفاهیم میان جهانبینیهای معناشناختی دورههای پیش از اسلام و قرآن، یک رویکرد روششناختی مهم دیگر را نیز معرفی میکند که تمایز فنی میان معنای پایه یک واژه و معنای نسبی آن است. معنای پایه بهصورت ذاتی در یک واژه وجود دارد و همیشه با آن واژه باقی میماند، درحالیکه معنای نسبی، معنایی ضمنی است و به یک واژه افزوده یا متصل میشود؛ چون آن واژه جایگاه خاصی را در یک حوزهٔ خاص پیدا میکند.
در رویکرد ایزوتسو، معناشناسی یک تحلیل ریشهشناختی و یک تحلیل صرف از ساختار صوری واژه نیست. در اصطلاح ایزوتسو، زمانی که روابط دو سویه چندگانه و بخشهای دارای اشتراک یک گروه از واژهها مورد بررسی قرار میگیرند، یک حوزه معنایی را شکل میدهند. به علاوه، یک حوزه معنایی به یک حوزه معنایی دیگر مرتبط است و ممکن است در نهایت، در بزرگترین نظام چندلایهای