کاربردشناسی، اطلاعات غیرزبانی نیز مورد نیاز است.
امروزه بسیاری از معناشناسان مرزبندی میان معناشناسی و کاربردشناسی را نادرست میدانند و این تمایز را مخل مطالعه جامع معنا به شمار میآورند؛ زیرا معتقدند حذف آنچه که بهعنوان شرایط گوینده و شنونده در کاربردشناسی مطرح است از معناشناسی در حقیقت حذف بافت غیر زبانی از مطالعه معناست و این مطالعه ناقص معنا در معناشناسی را در پی خواهد داشت.۱
قلمرو معناشناسی
امروزه معناشناسی بهعنوان روشی برای فهم معنای متن شناخته میشود درحالیکه معناشناسی در تعریف رایجِ خود عبارت است از مطالعه علمی معنا و با هر چیزی که با معنا سروکار دارد. پس فروکاست آن به معناشناسیِ زبانی تنها به این دلیل است که توجه معناشناسان به این جنبه از معناشناسی بیشتر از جنبههای دیگر است. اگر معناشناسی با تمام آنچه که با معنا مرتبطاند سر و کار داشته باشد گستره وسیعی را شامل میشود و تبدیل به دانشی فراگیر میشود و به همین دلیل است که معناشناسی را در سه رویکرد معناشناسی فلسفی، منطقی و زبانی مطالعه میکنند.
باید توجه داشت که معناشناس در حوزههای فرآیند ساخت معنا، فلسفه ذهن، رابطه ذهن و زبان، فرآیند تعبیر و فرآیند کشف معنای متن، دارای نظام فکری منسجم است. به این معنا که معناشناس باید در تمامی این رشتهها نظریهپرداز باشد اما این الزام وجود دارد که میان نظریههای انتخاب شده در این حوزهها باید انسجام درونی داشته باشد.
اگر معناشناس در حوزه فهم متن از قواعدی خاص استفاده میکند، از سوی