ندارد.۱ نهایت کاری که با هرمنوتیک میتوان انجام داد نقد فهمهای گذشتگان است. این در حالی است که هرمنوتیک در مقابل این نقد نمیتواند روش جدیدی ارائه دهد؛ از اینرو، هرمنوتیک تنها نقش تخریبی پیدا کرده است و از قدرت بازسازی برخوردار نیست. در مقابل، معناشناسی به دلیل عینیگرا بودن ضوابطی در کشف معنا ارائه میدهد. بدین ترتیب، معناشناسی کارکرد ایجابی داشته، مقابل جریانهای هرمنوتیکی قرار میگیرد. از اینرو، به نظر میرسد تنها راه رویارویی با گرایشهای هرمنوتیکی، جریانهای زبانشناختی و معناشناختی است.۲
در طول تاریخ اسلام نیز هر زمان مسائل هرمنوتیکی مطرح شدهاند در مقابل جریانهای زبانشناختی و معناشناختی قوت گرفته و قواعد زبانشناختی شبهههای ناشی از دیدگاههایی که ماهیت هرمنوتیکی داشتهاند را پاسخ گفته است. برای مثال در دوره صدر اسلام ادعای افرادی همچون خوارج در مورد فهم قرآن که در حقیقت یک ادعای هرمنوتیکی بود با مباحث زبانشناختی در تقابل بوده است.
بحث اصلی خوارج این بود که در فهم قرآن اساساً به چیزی ورای قرآن نظیر امام نیاز نداریم. مفهوم کفایت کتاب خداوند نیز این است که معصوم هیچ نقشی در تأویل، فهم و معناشناسی قرآن نخواهد داشت. این به معنای عدم وجود هرگونه ضابطه و روشی در فهم قرآن است و اینکه هر مخاطبی میتواند برداشتهای بدون ضابطه خود را به قرآن نسبت دهد.
در مقابل حضرت علی علیه السلام با تأکید بر پیدایش ادبیات، نحو و امثال آن، بهگونهای که ذیل بحثهای زبانشناسی و معناشناسی قرار داشت بر ایجاد ضابطه و قانون در فهمِ متن تأکید میورزیدند.