37
میدان‌های معنایی در کاربست قرآنی

برای تعیین معنای یک واژه باید به روابطی که درون زبان است نیز رجوع کرد؛ یعنی نسبت‌هایی که یک واژه درون زبان، با واژه‌های دیگر برقرار می‌کند. برای نمونه، یک واژه ممکن است با واژه‌های دیگر ترادف داشته باشد یا یک واژه با واژه دیگری تضاد داشته باشد؛ بنابراین، باید تمامِ نسبت‌هایی که درون یک زبان میان واژه‌ها وجود دارد، پیدا و دسته‌بندی کرد.

۳. معناشناسی سازه‌ای یا مؤلفه‌ای

سومین جریانی که درون این مکتب وجود دارد «معناشناسی سازه‌ای یا مؤلفه‌ای» است. این گروه نه تشکیل میدان معنایی و نه تحلیل نسبتی را برای کشف معنای واژه‌ها کافی نمی‌دانند، بلکه معتقد به تحلیل سازه‌ای هستند. مراد آنان از تحلیل سازه‌ای این است که ما در معنا با دو بخش روبه‌رو هستیم. یک بخش شالوده، بنیاد و اساس معنا را تشکیل می‌دهد و بخش دوم چیزهایی است که به آن افزوده می‌شود. هنگامی که قصد داریم معنای یک واژه را تحلیل کنیم، نخست باید آن معانی بنیادی را بیابیم و سپس ببینیم چه چیزهایی با آن معنا ترکیب شده تا معنای این واژه به وجود آمده است. برای مثال، می‌توان به معنای واژهٔ «مرد» اشاره کرد. در زبان فارسی برخی ویژگی‌ها مانند انسان بودن برای مرد جایگاه بنیادین دارند. از این‌رو، در توصیف معنای واژه «مرد» انسان بودن را اساس قرار می‌دهیم و سپس مذکر بودن و دیگر ویژگی‌های آن را تا معنای کاملی از مرد ارائه شود. این نوع معناشناسی را معناشناسی سازه‌ای یا مؤلفه‌ای نامیده‌اند.

معناشناسی زایشی

«معناشناسی زایشی۱» تحت تأثیر معناشناسی ساختارگرا پدید آمده است. همچنین

1.. برای مطالعۀ بیشتر، نک: روبینز، تاریخ مختصر زبان‌شناسی، ص۴۷۶-۴۸۹.


میدان‌های معنایی در کاربست قرآنی
36

حوزه‌های مفهومی پیدا می‌شود. این برش‌ها را «میدان معنایی» نامیده‌اند. میدان معنایی در واقع، مجموعه‌ای از مفاهیم درون یک زبان است که ارتباط متقابل با هم دارند. برای مثال در متن قرآن واژهٔ ایمان، کفر،‌ تصدیق، تکذیب، شکر با هم ارتباط دارند که ارتباط برخی آنها ایجابی و برخی دیگر سلبی است. مثلاً مفهوم ایمان با مفهوم شکر رابطهٔ ایجابی برقرار می‌سازد، ولی با مفهوم کفر رابطهٔ سلبی دارد. مجموعهٔ این روابط یک برش مفهومی را تشکیل می‌دهند.

وجه تسمیه این روش متأثر از پیشرفت‌هایی است که در علم فیزیک و علوم طبیعی صورت گرفته بود. برای مثال، در فیزیک از میدان جاذبه بحث می‌کنند. برای مثال، کُره‌ زمین برای خود از یک میدان جاذبه برخوردار است. گویا دور کره‌ زمین هاله‌ای وجود دارد که هر زمان جسمی وارد آن هاله ‌شود به سمت مرکز کشیده می‌شود. تصویری که ساختارگرایان این جریان از رابطهٔ زبان با عالم واقع ارائه می‌دادند، چنین بود. زبان برش‌هایی دارد که هر برش بخشی از عالم واقع را به سمت خود می‌کشاند. از این‌رو، تعبیر میدان‌های معنایی را به موازات همان اصطلاحی که در علم فیزیک وجود داشت، به‌کار می‌بردند. بر این اساس این‌گونه نیست که کل زبان، تمام واقعیت را به‌صورت یک‌دست جذب کند، بلکه هر بخشی از آن با بخش خاصی از عالم واقع ارتباط برقرار می‌کند.

۲. معناشناسی نسبتی

دومین جریانی که در مکتب ساختارگرایی شکل گرفت، «جریان نسبتی» است. طرفداران این جریان در مقابل معناشناسی میدانی معتقد بودند برای این‌که معنای یک واژه را توصیف کنیم یافتن میدان معنایی کافی نیست. بر اساس معناشناسی میدانی برای توصیف معنای یک واژه باید دید آن واژه درون چه میدانی قرار می‌گیرد و با چه واژه‌هایی نسبت برقرار می‌کند، اما پیروان معناشناسی نسبتی معتقدند که

  • نام منبع :
    میدان‌های معنایی در کاربست قرآنی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 6192
صفحه از 296
پرینت  ارسال به