حقیقت، پیامد ایجابی دیدگاه جدید این بود که روش اصلی معناشناسی باید ترکیبی باشد از تاریخی و یا در زمانی و همچنین همزمانی. البته، تأکید اصلی بر تحلیل همزمانی است. گرچه آنها در ابتدا به نگاه تاریخی هم تأکید داشتند، ولی در ادامهٔ این مکتب کاملاً آن نگاه تاریخی به حاشیه رانده شد. پیامد سلبی ساختارگرایی این است که معنا را نباید توصیف روانشناختی کرد، بلکه برای تعیین معنا بهجای مراجعه به اذهان کاربران زبان باید سراغ رابطه میان واژهها رفت. به بیان دیگر، معنا را باید توصیف عینی کرد نه توصیف ذهنی. ایزوتسو از این جریان برای تحلیل متن قرآن و تحلیلهای کلامی در کتاب مفهوم ایمان در کلام اسلامی استفاده کرده است.
نکته دیگر اینکه بسیاری از جریانهای معناشناختی در غرب در صدد حل مسئله محوری دیگری نیز بودند. آن مسئله محوری این است که رابطه ذهن، زبان و خارج چیست و زبان در اینباره چه نقشی برعهده دارد؟ آیا زبان واقعیت را نشان میدهد یا ذهن را یا چیز دیگری در میان است. نگاهی که در زبانشناسی تاریخی حاکم بوده این است که زبان، ذهن و روان افراد را نشان میدهد و با واقعیت ارتباط ندارد؛ اما زبانشناسی ساختارگرا میان زبان و واقع ارتباط برقرار میسازد، ولی ارتباط آن با واقعیت اینگونه نیست که تکتک اجزای زبان چیزی را در عالم واقع نشان دهد، بلکه زبان بهصورت اجمالی با جهان خارج ارتباط دارد.
جریانهای مهم مکتب ساختارگرایی
۱. معناشناسی میدانی
سه جریان مهم در مکتب ساختارگرایی به وجود آمد؛ نخست جریان معناشناسی میدانی که در تعیین معانی واژهها میدانهای معنایی ترسیم میشود. بر اساس این روش مفاهیم مرتبط یک میدان معنایی را تشکیل میدهند و درون یک حوزه قرار میگیرند. زمانی که رابطهٔ زبان را با عالم خارج میسنجیم، درون زبان برشها یا