متمادی متغیر است و این تغییرات در معنای یک واژه تأثیرگذارند و یک زبانشناس با توجه به این تحول و تطور میتواند معنایی کلی برای یک واژه ارائه کند.
معناشناسی تاریخی – لغوی، سه ویژگی مهم دارد؛ ویژگی اول، اینکه معناشناسی تاریخی – لغوی تحت دانشهای تاریخی میگنجد. زبانشناسی تاریخی از دانشهایی است که تاریخ و نگاه تاریخی در آنها اهمیت ویژهای دارد. طبیعی است که در نگاه تاریخی، زبانشناس باید اَسناد تاریخی یک واژه را بررسی کند. از جمله اَسناد تاریخی، کتابهای لغتی هستند که در دورههای گوناگون نوشته شدهاند. از مزیتهای این روش این است که این زبانشناسان کتابهای لغت را با توجه به دورهای که نگاشته شده بودند، از هم متمایز میکردند. برای مثال، کتابی را که در پنج دورهٔ قبل یک زبان نگاشته شده بود از کتابی که در دورهٔ سوم به نگارش در آمده بود، کاملاً جدا میکردند؛ زیرا سطح این دو نشان میداد که چه تغییرات معنایی در کاربرد یک واژه صورت گرفته است.
ویژگی دوم معناشناسی تاریخی این بود که متکی به اسناد تاریخی و تفسیر آن اسناد است. مهمترین روش مکتب تاریخی روش تفسیری بود؛ یعنی اَسناد تاریخی موجود نسبت به واژگان و جملات یک زبان را تفسیر میکرد؛ زیرا گزارشهایی که در کتابهای لغت آمده است به تفسیر جدی نیاز داشتند. از این نظر معناشناسی تاریخی – لغوی متأثر از هرمنوتیک دیلتای بود که علوم تاریخی را در مقابل علوم طبیعی قرار میداد. روش علوم تاریخی تفسیر هرمنوتیکی و روش علوم طبیعی و معرفتشناسی است. به اعتقاد آنها، زبانشناسی تاریخی شاخهای از علوم تاریخی به شمار میآید که روش آن تفسیر است و زبانشناس این وظیفه را بر عهده دارد که در تعیین معانی واژهها سراغ اسناد تاریخی برود و آنها را تفسیر کند.
ویژگی سوم، که مهمترین ویژگی این مکتب نیز بهشمار میرود این است که