نظر بگیرند: فهم اراده الهی یا آنچه خداوند بر اساس وحی الهی از مخاطبانش مطالبه میکند؟
در نظر گرفتن این پرسشها همچنین به ما کمک میکند تا رویکرد ایزوتسو را بهطوری که در تحلیل مفاهیم ارائه شده، درک کنیم.
بر خلاف برخی هواخواهان همهجانبه ایزوتسو، این دانشمندان توجه خوانندگان را به این حقیقت جلب کردهاند که ایزوتسو از شیوه ادبیِ دورهای پیروی میکرد که در آن مطالعات خود را در چارچوب معناشناسی قرآن شکل میداد. برای بسیاری روشن بود که مطالعات متنمحور در غرب اهمیت بسیاری مییافتند. ایزوتسو نیز استثنا نبود و به شدّت این روش غربی را در مطالعات قرآنی اتخاذ کرد. با تمرکز بر روی حوزههای معنایی واژههای قرآنی، ایزوتسو به صورتی ضمنی برای خوانندگانش اعلام میکند که قرآن را در چارچوبهای خود قرآن در نظر میگیرد.
روش او این است که به قرآن اجازه میدهد مفاهیمش را خود تفسیر کند و خودِ قرآن درباره قرآن حرف بزند. همانطور که سولیهو اشاره کرده است این مسئله به طور ضمنی بیان میکند که قرآن از انسجام درونی برخوردار است. چنین دیدگاهی به شکل خودکار توجه بسیاری از مسلمانان را به این نوع روششناسی جلب میکند، اما بسیاری اهمیت استفاده ایزوتسو از یکی از ابزارهای این روش، یعنی ساختارسازی (structuring) را درک نکردهاند. گرایشی درمیان دانشگاهیان این دوره وجود دارد که در هر فرصتی به ساختارسازی و مدلسازی دست بزنند و البته، هیچ تفاوتی میان تحلیل ایزوتسو از متن قرآن و متون دیگر در معناشناسی ساختاری وجود ندارد.
هالیس البیرک استدلال میکند که در نظام ایزوتسو، قرآن یک متن منفعل است که منتظر میماند تا کشف یا رمزگشایی شود. به عقیده منتقدین اخیر، رویکرد ایزوتسو به قرآن بهعنوان یک پدیده مطلقاً زبانشناختی، مشکلساز است؛