أُمِّهِ کَى تَقَرَّ عَیْنُهَا وَ لَا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَاکِنَّ أَکْثرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ)۱؛ (فَإِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمّ إِذَا خَوَّلْنَهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ عِلْمِ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَلَاکِنَّ أَکْثرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ).۲
ممکن است بگوییم در صورت آگاهی کافران از این امور، دست از کفر برمیدارند و ایمان میآورند ولی سیاق آیات در مقام بیان این نکته نیست و تنها بیاطلاعی آنها را گزارش میکند.
تقابل این دو واژه در موارد دیگر نیز قابل طرح است، هرچند تکتک این موارد بهصورت مستقل قرینهای برای اثبات جانشینی نیست، ولی با انباشت شواهد میتوانند تقویتکننده تقابل معنایی میان علم و جهل باشند این موارد را میتوان بهصورت زیر بررسی کرد:
شاهد اول: در آیه (قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ)۳ «هُزُوا» نتیجه جهل منظور شده است. اگر این آیه را در کنار آیه (وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرى لَهْوَ الْحَدِیث لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَها هُزُواً)۴ قرار دهیم، احتمال تقابل میان جهل و علم تقویت میشود؛ زیرا «هزواً» نتیجه ناآگاهی است؛ بنابراین، نتیجه میشود که علم و جهل تقابل دارند. تعبیر «بغیر علم» برای رساندن این مقصود بهکار رفته است.
این شکل از استدلال مخدوش است؛ زیرا عبارت (لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ) با حرف عطف به عبارت (وَیَتَّخِذَها هُزُواً) مرتبط است و میان «عدم علم» و «هزوا» هیچ ارتباطی وجود ندارد. آیه (وَإِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً اتَّخَذَها هُزُواً)۵