«اَمَنَ» است.۱
اما مهم آن است که به نقطه ضعف خاصی در سطحِ نخستِ سیستمِ تحلیلی ایزوتسو توجه کنیم. او معتقد است معنای اصلی یک واژه، ذاتی آن است و میتواند مستقل از بافتهای فرهنگی باقی بماند.
واژه «کتاب» در کاربرد عربی پیش از قرآن بهخوبی تصور نسبتاً سحرآمیز یک نوشته را در بر میگیرد و چهبسا متضمن تصورِ رشدیافتهتر از متنِ مقدس بوده است و این واژه پیش از ورود در کاربرد قرآنی بهعنوان یک اصطلاح فنّی تلقی شده است؛ بنابراین، با چنین فرضی، واژه «کتاب» با معنای اساسی خود، چنانکه ایزوتسو مدعی است، در خطابات قرآنی نیامده، بلکه به دلیل معانی نسبی که از متون دیگر کسب کرده دارای معنای پیچیدهتری است.
نقدهای مشابهی به مثالهای دیگر او نیز وارد است. او ضمن بحث و بررسی حوزه معنایی مربوط به معاد که بسیار مورد توجه قرار گرفته است، میگوید: اگر دقیقاً واژه یوم را با معنای مناسب در این فضا قرار دهیم، میتوانیم معنایی را که واژه «روز» در موقعیتهای عادی برخوردار است، بیان کنیم؛ اما به یکباره دیده میشود که پیوندهای مختلف ذهنی در اطراف آن شکل میگیرد و مفهوم «روز» با رنگ اخروی آن طنینانداز میشود.۲
به طور خلاصه، ایزوتسو تمایز میان معنای اصلی و معنای نسبی را بیش از حد ساده میانگارد، به طوریکه مجزّا کردن واژههای قرآن از دیگر حوزههای معنایی که زمانی از آنها تأثیر پذیرفتهاند، میتواند تحلیل او را بیاعتبار سازد.
هر چند ما بینش ایزوتسو را در اهمیت معانی نسبی بپذیریم، اما باید درک کنیم که ممکن است واژهای مانند «کتاب» در متون معمولی وجود نداشته باشد که