27
رفتار اخلاقی انسان با خود

د ـ خود

کتب لغت، واژه «خود» را دارای معانی‌ای مانند شخص، ذات، وجود نفس خویش و خویشتن دانسته‌اند؛۱ اما از آنجا که در واژگان عربی، واژه «نفس» مترادف «خود» است، و با عنایت به اینکه در پی رفتار اخلاقی انسان با خود، در متون دینی هستیم، ناگزیر می‌‌بایست معانی «نفس» را نیز بدانیم.

ـ مراتب خود

بنابر آنچه از قرآن کریم می‌توان استفاده کرد، «خود» مراتبی دارد. این مراتب در تفاوت معنایی واژه «خود» در قرآن کریم مشاهده می‌شود. برای خود، دست‌کم دو مرتبه می‌توان تصور کرد: یکی مرتبهغیرحقیقی، مادی و این‌جهانی؛ و دیگری مرتبه حقیقی، ملکوتی و آن‌جهانی. قرآن کریم در برخی آیات به‌خوبی به این دو نوع خود اشاره، و به آدمی توصیه می‌کند خود اصلی و حقیقی‌اش را بیابد و بشناسد، و در صدد نجات آن از هلاکت در پیچ‌وتاب این دنیای فانی باشد. در آیه شریفه‌ای می‌فرماید: «همانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را دچار خودفراموشی کرد»۲. در آیه دیگر، آنگاه که سخن از اعزام به جبهه و موضوع جنگ و ایثار و فداکاری مطرح است، می‌فرماید: «این‏ها فقط به فکر خودشان هستند».۳ این دو آیه نشان می‌دهد که یکی از دو خود، حقیقی است و دیگری خود حیوانی و مادی یا این‌جهانی. استاد جوادی آملی در این خصوص می‌گوید:

در قرآن کریم آمده که اگر کسی خداوند را فراموش کند، خود را فراموش می‏کند. در بخش دیگری از قرآن آمده است: کسانی که خدا را فراموش کرده‏اند، فقط به فکر خودشان هستند. معلوم می‏شود نفس و خود، چند مرحله دارد: یک خود اصیل و واقعی است که اگر ما خدا را متذکر بودیم، آن را متذکریم و اگر او را فهمیدیم، خدا را می‏فهمیم؛ و یک خود حیوانی است که (أولئِک کالْأنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ‏) که اگر خدا را فراموش کردیم به

1.. ر. ک: لغت‌نامه دهخدا، «خود».

2.. (وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ) حشر:۱۹.

3.. (ثُمَّ أنْزَلَ عَلَیكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أمَنَةً نُعاساً یغْشى‏ طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أهَمَّتْهُمْ أنْفُسُهُمْ یظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِیةِ) آل عمران: ۱۵۴.


رفتار اخلاقی انسان با خود
26

وی همچنین در ادامه می‌گوید:

و لیس الخلق أیضا یلزمه المبدئیة للفعل بل کونه بحیث إذا أرید الفعل یصدر بلا صعوبة و رویة.۱

برخی دیگر در تعریف اخلاق گفته‌اند: «بر نفس انسان کیفیاتی عارض می‌‌شود که پس از مدتی زایل می‌‌گردد که آن را ”حال" گویند».۲ «چنانچه این کیفیت نفسانی بر اثر عادت و یا عوامل دیگری ماندگار شده، به‌کندی زایل شود آن را ”ملکه" گویند».۳ آنگاه اگر این کیفیت نفسانی بدون فکر و بدون تکلّف در رفتار انسان منعکس شود۴، به آن «سَجیه» یا «خُلق» می‌گویند. پس اخلاق انسان مجموعه‌ای از خُلقیات، یا به عبارت بهتر، مجموعه ملکات هر فرد است که معمولاً در رفتارش نمود می‌‌یابد؛ ازاین‌رو در کتب لغت «خُلق» را به طبع، سجایا و عادات نیز معنا کرده‌اند.۵

اکنون که درباره مفهوم واژه «اخلاق» شناخت بیشتری به‌دست آمد، ذکر این نکته مفید خواهد بود که واژه «اخلاق» از نظر لغوی، بار معنایی خاصی ندارد و ازاین‌رو گاه به «نیک» و گاه به «بد» متصف می‌‌شود، یا در تعابیری همچون «اخلاق نیک»، «اخلاق بد»، «بداخلاق»، یا «خوش‌اخلاق» به کار می‌‌رود؛ گرچه گاه از واژه «اخلاق» بار معنایی مثبت اراده می‌شود و هنگام ارادهبار معنایی منفی، از تعابیری چون «ضد اخلاقی» و «غیراخلاقی» استفاده می‌‌شود. واژه «اخلاق» کاربرد دیگری نیز دارد و گاه از آن «علم اخلاق» اراده می‌شود؛ اما آنچه در این نوشتار مقصود است، همان معنای عام است که فضایل و رذایل اخلاقی را دربر می‌گیرد: «اگر هیئت راسخ در نفس، مبدأ صدور أفعالی پسندیده از نظر عقل و شرع باشد، آن را خُلق نیک گویند و اگر باعث صدور افعال ناپسند شود، آن را خُلق بد گویند».۶

1.. همان.

2.. اخلاق ناصری: ص۶۴.

3.. جامع السعادات نراقی: ج۱.

4.. ر. ک: النهایه ابن اثیر «خُلق».

5.. ر. ک: لسان العرب؛ النهایة ابن اثیر؛ مجمع البحرین «خُلق».

6.. الحقائق فی محاسن الاخلاق: ص۵۴.

  • نام منبع :
    رفتار اخلاقی انسان با خود
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1392
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 14975
صفحه از 327
پرینت  ارسال به