۲. آگاهی فطری، کلی است نه جزئی.
۳. فطرتمداری با درک و معرفت عقلانی همراه است؛ یعنی در سطح حیات عقلانی انسان تبلور مییابد. بنابراین ملاک انسانیت و معیار تعالی انسان فطرتمداری است و از نوعی قداست برخوردار است.
۴. فطرت، کاربرد نامحدود دارد؛ یعنی انسان هرگز از زیبایی، کار نیک، دگردوستی و تمایلات فطری دیگر سیر نمیشود.
۵. فطرت، آیندهنگر و در صدد تأمین نیازهای غریزی برای آینده است.
۶. فطرت به طور چشمبسته و کور عمل نمیکند و بسیار گزینشگر است؛ برای مثال از مهمترین ویژگیهای فطرت، اخلاقمداری است. یعنی «فطرت به ارزشهای اخلاقی گرایش دارد و در برابر آنها متعهد است».
۷. پشیمانی، راهکار فطرت در مواقعی است که انسان تحت سلطه غریزه، مرتکب اشتباه میشود، تا با آن جبران کند.
۸. فطرت، کیفیتگراست و گرایش فراوان به کیفیت دارد.
۹. تمایلات فطری به دلیل برخورداری از قداست، در روانشناسی «تمایلات عالی» نامیده میشود و در مقابل تمایلات شخصی مانند «خوددوستی» و تمایلات اجتماعی مانند «قبیلهگرایی، میهندوستی و نوعدوستی» قرار میگیرد.۱
ازآنجاکه غریزه و فطرت، آمیخته با آفرینش انساناند و به فرد یا افراد ویژهای اختصاص ندارند، معلول و آفریده اسباب بیرونی نیستند؛ اگرچه اسباب بیرونی در شکوفایی یا نارسایی آن دو و سپس در تأثیرگذاری بر رفتار مؤثرند. افزون بر آن، میان غریزه و فطرت، برخی ویژگیهای مشترک وجود دارد که به شرح ذیل است:
۱. انسان، به غریزه و نیز فطرت، علم حضوری دارد اما میتواند به آنها علم حصولی هم داشته باشد.
۲. غریزه و فطرت، کلیت و عمومیت دارند و به عبارت بهتر، همه افراد را دربر میگیرند و همانگونه که اشاره شد، به فرد یا گروه ویژهای اختصاص ندارند.
۳. هر دو ثابت و پایدارند و هیچگاه زایل نمیشوند.