آن بر مضامین فراوانی که به صورت پراکنده در روایات مختلف در دیگر منابع حدیثی درج شدهاند و نقش برجستهای که در این روایت به یکی از روات بعد از مفضل، یعنی محمد بننصیر در عهد غیبت، نسبت داده میشود۱ نشان از آن دارد که این روایت در حقیقت حاصل تلفیق روایات متعدد و افزودن برخی از عناصر غالیانه از سوی روات بعد از مفضل است. از این رو، عالمان بغداد را در بدبینی به روایات فضائل منقول از مفضل باید معذور دانست. میتوان حدس زد که این بدبینی به روایات منقول از امثال مفضل بنعمر، جابر بنیزید و محمد بنسنان، به آموزه خلقت نوری نیز سرایت کرده باشد؛ چراکه به نظر میرسد عالمان بغداد بین دوراهی قبول یکسره آموزه خلقت نوری، که راه را برای پذیرش مجموع احادیث منقول در این باب باز میکرد، و رد یکسره آن، که راه را برای هرگونه سوء استفاده غالیانه از این احادیث میبست، راه سومی سراغ نداشتند.
اصولاً دستگاه کلامی عقلگرای ایشان چندان بسط نیافته بود که از طرفی راه را برای پذیرش ظاهر احادیث خلقت نوری که از طریق غیر غالیان و غیر متهمان به غلو نقل شده بود باز کند و از طرف دیگر، راه را بر ورود روایت غالیانه از احادیث خلقت نوری به ادبیات کلامی ببندد. بدین ترتیب بود که آموزه خلقت نوری در بغداد یکسره انکار و غالیانه تلقی شد.
در مدرسه حدیثی کلامی ری که به دنبال مدرسه بغداد شکل گرفت، نشان روشنی از حساسیت به روات متهم به غلو و روایات ایشان به چشم نمیخورد. فراتر از آن، روایات جدیدی در باب فضائل اهلالبیت علیهم السلامو خلقت نوری به کتب حدیثی این مدرسه راه مییابد که در منابع روایی معروف پیشین دیده نمیشوند. اگر به این خوشآمدگویی روایی به روایات خلقت نوری این واقعیت را اضافه کنیم که عالمان ری در کتب کلامی خود اصلاً متعرض آموزه خلقت نوری نشدهاند، میتوانیم حدس