اختصاص دارد که در آنها تصریحی بر وجود پیشین ارواح نشده و فقط بیان شده که: «الارواح جنود مجنده؛ فما تعارف منها ائتلف و ما تخالف اختلف؛ یعنی ارواح لشکریانی گردهم آمدهاند، آن دسته از ارواح که با یکدیگر آشنا شده باشند با هم انس میگیرند و آن دسته که ناسازگار باشند، با هم اختلاف پیدا میکنند». وی این روایت را چنین معنا میکند:
ارواح، که همان جوهرهای بسیطاند، از نظر جنس یکدیگر را یاری میکنند و از نظر عوارض از یاری هم اجتناب میورزند؛ از این رو، ارواحی که به موجب یکی بودن رأی و میلشان آشنای هم باشند با یکدیگر انس میگیرند و ارواحی که به موجب ناهمگونی در رأی و میل ناآشنای هم باشند، با یکدیگر اختلاف پیدا میکنند؛ این چیزی است محسوس و مشاهد.۱
بدین ترتیب، وی در اینجا مدعی میشود که این روایت از جوهرهای بسیط در همین دنیا سخن میگویند، نه جوهرهای بسیطی که وجودی مقدم بر وجود دنیوی انسان دارند. این تفسیر با تعریف ایشان از حقیقت انسان و روح انطباق دارد؛ وی حقیقت انسان را همان روح و روح را جوهر بسیطی میداند که نوعی تجرد دارد.۲
بعد از شیخ مفید، سید مرتضی بحث وجود پیشین ارواح را مورد توجه قرار داده است. وی نیز خلقت ارواح دو هزار سال پیش از ابدان را رد میکند.۳ در ادامه به دیدگاه وی بازخواهیم گشت.
احادیث عالم ذرّ
هر سه متکلم بزرگ بغداد، یعنی شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی، درباره