شده، ظل پیامبر صلی الله علیه و الهو علی علیه السلامبداند، به «روح مقدس» و «روح امین» تفسیر میکند که پیش از انبیا آفریده شدهاند.۱
وی همچنین پس از نقل روایاتی که از خلقت نوری پیامبر صلی الله علیه و الهسخن میگویند، تصریح میکند که ارواح امامان علیهم السلام و نیز مؤمنان همراه با روح آن حضرت آفریده شدهاند.۲ روشن است که وی با این تفسیر هم نور را به روح تقلیل میدهد و هم اولین مخلوق بودن پیامبر صلی الله علیه و الهرا نفی میکند. همچنین وی برای روایتی که تعابیر بلندی نظیر علم اللّه، قلب اللّه و عین اللّه را درباره امیرالمؤمنین علیه السلام به کار برده، معنای سادهای را در نظر میگیرد که فاقد هر گونه دلالت بر جایگاه رفیع جهانشناختی یا وساطت فیض برای آن حضرت است.۳
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که سیاست صدوق در قبال روایات مُشعِر بر امامت والامرتبه که از اختصاصات اهلالبیت علیهم السلامسخن میگویند، تفسیر یا تأویل است به نحوی که امتیاز ذکر شده در آنها لااقل تا حدودی قابل تعمیم به عموم مؤمنان باشد. کاملاً محتمل است که شیخ صدوق این محدودنگریها را از استاد خود، ابنولید، و با واسطه از احمد بنمحمد بنعیسی به ارث برده است. برخورد تند احمد بنمحمد بنعیسی با تعدادی از متهمان به غلو میتواند از همین اختلاف در تفسیر روایات ناشی شده باشد، نه از صرف نقل آنها.
سومین خط متهم کننده به غلو را میتوان خط رجالیان بغدادی دانست که برجستهترین شخصیت آن نجاشی است. به نظر میرسد بسیاری از تضعیفاتی که نجاشی به دلیل اتهام به غلو متوجه روات کرده است از مبنای کلامی او درباره حدود مجاز فضیلتباوری برای اهلالبیت علیهم السلامنشئت میگیرد. بر این اساس، وی رواتی را که