به نظر میرسد محمد بنمسعود، استاد کشی، نیز همین دیدگاه را داشته است. کشی از او نقل میکند که: «به بغداد رفتم تا ابویعقوب اسحاق بنمحمد بصری را ببینم. او غالی بود و کتابی از مفضل را برای من آورد تا از آن نسخه بردارم. من دیدم که این کتاب مشتمل بر تفویض بود؛ پس از او نپذیرفتم».۱
خط دوم خط احمد بنمحمد بنعیسی است که در زمان خود برخی از محدثان، نظیر سهل بنزیاد و ابوسمینه، را به اتهام غلو از قم اخراج کرد. این یک اقدام موردی نبود، بلکه رویهای بود برای قمیها در یک مقطع زمانی در برخورد با متهمان به غلو.۲ گزارشهای موجود تصور روشنی از معیار غلو در اندیشه احمد بنمحمد بنعیسی و همفکران وی در قم به ما نمیدهد؛ اما اگر همانطور که در ادامه خواهیم گفت، سعد بنعبداللّه، ابنولید و شیخ صدوق را در سه طبقه متوالی وارثان فکری وی تلقی کنیم، میتوانیم تصویر نسبتاً روشنی از حدود امامشناسی ایشان ترسیم و حدود مجاز فضیلتباوری برای امامان را تعیین کنیم. در این صورت میتوانیم حدس بزنیم که سختگیریهای احمد بنمحمد بنعیسی در مقام سرسلسله این خط حدیثی فکری، در قبال متهمان به غلو به سبب تخطی ایشان از این حدود بوده است.
در خصوص شیخ صدوق و استادش ابنولید میتوان از نشانههایی سخن گفت دال بر اینکه امامشناسی ایشان تا حدودی حداقلگرایانه بوده است. دفاع شیخ صدوق، به تبع استادش ابنولید، از سهو النبی صلی الله علیه و الهو تعبیر و تفسیرهایی که از احادیث میکند نشان از این حقیقت دارد؛ مثلاً شیخ صدوق پس از نقل روایتی که از طریق محمد بنسنان و ابوسمینه نقل شده مبنی بر اینکه خداوند دو ظل (ظلین) را پیش از مخلوقات دیگر آفرید، به جای آنکه این دو ظل را هماهنگ با روایات دیگری که خود نقل میکند و هماهنگ با مجموع روایاتی که از محمد بنسنان نقل