انسانی دارد و مقصود از ارواحی که تعلقشان به ابدان نوری نفی شده، ارواحی باشد که آفرینششان پس از آفرینش ابدان نوری صورت گرفته است. در حقیقت، مجموع این دو دسته از روایات از دو روح سخن به میان آوردهاند: روحی از سنخ نور که به صورت بدن یا شبحی نورانی نمود دارد و روحی که بعداً در این شبح نوری دمیده خواهد شد و در مرحله آغازین خلقت هنوز چنین روحی تکوین نیافته است. شاهد اینکه روح به این معنا به مرحلهای متأخر از خلقت اهلالبیت علیهم السلام اختصاص دارد، روایاتیاند که از قرار گرفتن نور اهلالبیت علیهم السلامدر طینت علیین سخن میگویند.۱ این روایات به اضافه دستهای دیگر از روایات، که از خلقت ارواح و قلوب۲ اهلالبیت علیهم السلاماز طینت فوق علیین سخن میگویند،۳ ما را به این نتیجه میرسانند که ابتدا نور اهلالبیت علیهم السلامآفریده شد، بدون آنکه واجد روح باشد، آنگاه برای این نور، روحی از سنخ فوق علیین یا اعلا علیین آفریده شد.
در مقام بحث از نسبت مفاهیم راجع به وجود پیشین اهلالبیت علیهم السلامناگزیر باید به روایتی اشاره کرد که از واژگان «ظل»، «طین»، «ذرّ» و «روح» یکی پس از دیگری، در کنار یکدیگر، استفاده کرده است: نظیر این روایت:
«إِنَّ اللّه أَخَذَ مِیثَاقَ شِیعَتِنَا بِالْوَلَایةِ لَنَا وَ هُمْ ذَرٌّ یوْمَ أَخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَی الذَّرِّ بِالْإِقْرَارِ لَهُ بِالرُّبُوبِیةِ وَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و الهبِالنُّبُوَّةِ وَ عَرَضَ اللّه جَلَّ وَ عَزَّ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و الهأُمَّتَهُ فِی الطِّینِ وَ هُمْ أَظِلَّةٌ وَ خَلَقَهُمْ مِنَ الطِّینَةِ الَّتِی خُلِقَ مِنْهَا آدَمُ وَ خَلَقَ اللّه أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا قَبْلَ أَبْدَانِهِمْ بِأَلْفَی عَام»؛۴ «خداوند همان روزی
1.. کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۸۹؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۲۰.
2.. در برخی روایات بین ارواح و ابدان (صفار، بصائر الدرجات، ص۲۰) و در برخی دیگر بین قلوب و ابدان (همان، ص۱۵) تقابل برقرار شده است. استعمال ارواح و قلوب به جای یکدیگر میتواند حاکی از ترادف آنها باشد.
3.. صفار، بصائر الدرجات، ص۱۹-۲۰.
4.. همان، ص۸۹؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۳۸.