عرش بودند: «اصْطَفَاهُمْ قَبْلَ خَلْقِهِ أَظِلَّةً عَنْ یمِینِ عَرْشِهِ»،۱ «ظِلًّا قَبْلَ خَلْقِ نَسَمَةٍ عَنْ یمِینِ عَرْشِه».۲ همچنین در روایتی در تفسیر تعبیر «اشباح نور» برای اشاره به وجود پیشین اهلالبیت علیهم السلامتعبیر «ظل النور» به کار رفته است: «فَکانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَینَ یدَی اللّه قُلْتُ وَ مَا الْأَشْبَاحُ قَالَ ظِلُّ النُّورِ أَبْدَانٌ نُورَانِیةٌ بِلَا أَرْوَاح».۳
نسبت مفاهیم راجع به وجود پیشین اهلالبیت علیهم السلامدر روایات
تا اینجا دیدیم که روایات به هنگام وصف اهلالبیت علیهم السلامدر آغاز خلقتشان واژگانی نظیر نور، شبح، ظل و روح را به کار بردهاند. در اینجا پرسش این است که این روایات چه نسبتی را از قبیل اینهمانی، مغایرت، ترتب، و توالی برای مفهوم یا مصداق این واژگان در نظر گرفتهاند. برای پاسخ به این پرسش باید به نحوه کاربرد این واژگان در روایاتی که دو یا چند واژه را همزمان به کار بردهاند مراجعه کنیم:
در زیارت جامعه عبارت «أَنَّ أَرْوَاحَکمْ وَ نُورَکمْ وَ طِینَتَکمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بعضها مِنْ بَعْضٍ» آمده که بهدشواری میتوان آن را بیانگر نسبت اینهمانی بین سه مفهوم نور، روح و طینت دانست؛ چراکه ممکن است عبارت فوق اشاره باشد به اینکه نور اهلالبیت علیهم السلامدر اصل از یک نور و ارواح ایشان از یک روح و طینت ایشان از یک طینت اخذ شدهاند، نه اینکه نور ایشان همان روح و طینتشان باشد.
سه روایت که پیشتر به مناسبتی دیگر ذکر شدند، بهصراحت یا ضمنی نور و روح اهلالبیت علیهم السلامرا یکی میدانند. در یک روایت با واژه «یعنی» نور به «روح