آدم تا امام دوازدهم علیه السلامرا گزارش میکند؛ اما مروج الذهب کتابی تاریخی است که تنها در لابهلای گزارشهایش دیدگاه شیعه نیز به گونهای اجمالی گزارش شده است.۱
اگر سخن نجاشی را در انتساب این دو کتاب به مسعودی صریح بدانیم، تردیدهای یادشده قابل قبول نمینماید. میدانیم که مورخان در خلأ زندگی نمیکنند. مسعودی در مروج الذهب در مقام یک مورخ است و قاعدتاً با مورخان حشر و نشر دارد و در نتیجه نمیتواند کتاب تاریخی خود را که برای عموم مخاطبان مینویسد، نه برای خصوص شیعه، منحصر در گزارشهای شیعی کند. برای چنین کسی کار درست همان است که مسعودی انجام داد، یعنی گنجاندن دیدگاه تاریخی شیعه در جای مناسب از کتاب خود. وی در همان ابتدای کتاب، خطبهای را به طریق امام صادق علیه السلاماز امیرالمؤمنین علی علیه السلامنقل میکند که ابعاد مختلف عقیده خالص شیعی درباره مقامات معنوی پیامبر صلی الله علیه و الهو اهل بیتش را در بر دارد و در آن حتی به خلقت نوری پیامبر صلی الله علیه و الهو اهلالبیت علیهم السلامو انتقال نور ایشان به صلب حضرت آدم و از او به نسلش به روشنی اشاره شده است.۲ به طور طبیعی از چنین مورخی انتظار میرود که تاریخنگاری خالص شیعی و غیر مشوب به گزارشهای مخالفان مذهبی نیز داشته باشد؛ این همان کاری است که در کتاب اثبات الوصیة انجام داده است. وی در این کتاب ماجرای انتقال نور پیامبر صلی الله علیه و الهو اهلالبیت علیهم السلامو نیز اسم اعظم مواریث انبیا، از آدم تا خاتم انبیا و تا خاتم اوصیا علیه السلامرا گزارش کرده است.
۸. مقتضب الاثر فی عدد علی الائمه الاثنی عشر نوشته ابنعیاش جوهری
نقل است که نویسنده کتاب مقتضب الاثر در اواخر عمر به اختلال و اضطراب