کردهاند؛ چنانکه فارابی میگوید: «هر فردی برای دستیابی به کمالات اصلی و مهم خود نیازمند اجتماع گروههای همیار است».۱
علامه طباطبایی نیز معتقد است که از ممنظر اسلامی، کمال و سعادت انسان با زندگی فردی حاصل نمیآید، بلکه چون نیازهای فراوانی دارد، ناگزیر است از هر چیزی که در دسترس دارد، بهره جوید و موجودات دیگر و حتی همنوعانش را نیز به خدمت گیرد؛ پس ناچار است به نوعی زندگی اجتماعی مبتنی بر همیاری تن دهد.۲
بیشک همسایگی یک واقعیت اجتناب ناپذیر در زندگی اجتماعی مبتنی بر همیاری است که خاستگاه حقوق و تکالیف معیّنی است و شخصیت و هویت فرد و سراسر شئونات زندگی افراد را دربرمیگیرد و همین حدود و مقررات است که خواستههای فرد را برآورده ساخته، به اجتماع، نظم و سامان میدهد؛ چرا که انسان با ورود به زندگی اجتماعی، به طور طبیعی در قالب نظمهای انسجام یافته و مرسوم آن قرار میگیرد و به انجام اعمال و رفتارهایی وادار میشود که در هویت، سعادت و شقاوت دنیوی و اخروی او تأثیرگذار خواهند بود.
واحد همسایگی از نظامهایی است که قواعد و قوانینی میطلبد تا در سایه آنها چرخ اجتماع بچرخد و زمینه ظهور استعدادها و رشد اخلاقی بشر فراهم آید؛ چرا که ارزش انسان در بُعد اجتماعی براساس خدماتی است که ارائه میدهد؛ یعنی هرچه خدمات، ارزندهتر و گستردهتر باشد، تأثیر وجود شخص، بیشتر و در بُعد اجتماعی، موفقتر به حساب خواهد آمد و این توفیق، تنها با پایبندی به قوانین و دستورات الهی در زندگی جمعی حاصل میگردد که رعایت حقوق همسایگان یکی از آنهاست.