61
درآمدی بر مسأله انحرافات اجتماعی در «نهج البلاغه»

تبهکارانه هستند یا نه».۱ ثانیاً همان گونه که در بارهٔ تبیین‌های زیستی گفته شد، تقریباً تمام مطالعات صورت‌گرفته در خصوص ویژگی‌های روان‌شناختی ـ که ادّعا بر این است آن ویژگی‌ها منجر به فعالیت‌های انحرافی می‌گردد ـ، روی زندانیان محکوم و در واقع، افراد خاصی انجام گرفته است، و چون از ابتدای مطالعه در بارهٔ‌ این افراد نگرشی منفی وجود داشته است، بالطبع، نتایج مطالعات نیز از آنان شخصیتی منفی جلوه داده است؛ در حالی که اگر همین نتایج در مورد افرادی که نگرشی مثبت در بارهٔ‌ ایشان وجود داشت به دست می‌آمد، طبعاً شخصیتی مثبت نیز از آنان نتیجه گرفته می‌شد.

به هر حال، دلیل قانع‌کننده‌ای یافت نمی‌شود که نشان دهد برخی ویژگی‌های روانی، افرادی را ذاتاً تبهکار بسازد، و «نظریه‌های روان‌شناختی جرم... حداکثر تنها می‌توانند جنبه‌هایی از جرم را تبیین کنند، و در حالی که اقلیت کوچکی از تبهکاران ممکن است ویژگی‌های شخصیتی متمایز از بقیهٔ مردم داشته باشند، کمتر احتمال می‌رود که اکثریت آنها چنین باشند. انواع متعدّد و متفاوت جرم وجود دارد، و نمی‌توان پذیرفت که کسانی که مرتکب آنها می‌شوند، همگی دارای ویژگی‌های روان‌شناختی خاصی هستند».۲ ثالثاً از آن جا که تبیین‌های روان‌شناختی کجروی، بر ویژگی‌های فردی و شخصیتی افراد کجرو تأکید می‌کنند، نسبت به جرایمی که توسط گروه‌هایی به صورت سازمان‌یافته به وقوع می‌پیوندند، نمی‌توانند تبیین درستی داشته باشند؛ زیرا بعید به نظر می‌رسد که ساختمان روان‌شناختی افرادی که «تکرو» هستند وجوه مشترک زیادی با افراد یک باند تبهکار کاملاً منسجم داشته باشند.۳

1.. جامعه‌شناسی، گیدنز، ص۱۳۸.

2.. همان، ص ۱۳۹.

3.. ر. ک: همان جا.


درآمدی بر مسأله انحرافات اجتماعی در «نهج البلاغه»
60

«فراخود» یا «منِ برتر»، به بخشی از شخصیت اطلاق می‌شود که ارزش‌های فرهنگی و اخلاقی را از طریق یادگیری اجتماعی، می‌آموزد و به وسیلهٔ نظام پاداش و تنبیه، به پایداری آن در مقابل «نهاد» کمک می‌کند. روان‌شناسان مکتب فروید، معتقدند زمانی رفتار انحرافی پیش می‌آید که «نهادِ» نظارت‌ناپذیر و غیر قابل کنترل در ترکیب با «فراخود»، کم‌فعالیت ظاهر می‌شود، و در همین حال، «خود» سهل‌انگار و بی‌تفاوت مانده و در راه‌نماییِ رفتار فرد، نقشی را ایفا نمی‌کند که به این افراد، «روانْ‌رنجور» نیز گفته می‌شود.

این وضعیت است که موجب بروز رفتار بر حسب خواست نهاد ـ که فعالیت آن بر اصل لذّت بردن محض استوار بود ـ، صورت می‌گیرد، و انسان با ارتکاب رفتار انحرافی، به گونه‌ای به لذّت می‌رسد. بیان مثالی در این زمینه، به روشن شدن بیشتر نحوهٔ عمل این سه بخش کمک می‌کند. هر زمان که انسان گرسنه می‌شود و به غذا نیاز پیدا می‌کند، «نهاد» اصرار می‌کند که به هر طریق و به هر وسیله‌ای این نیاز باید ارضا گردد. اگر «فراخود»، خیلی ضعیف و کم‌فعالیت ظاهر شود و نظارتی بر شخص نداشته باشد، ممکن است فرد، به رستورانی برود و غذای فرد دیگری را که روی میز گذاشته شده، بخورد. در این موقعیت، «خود»، خطر احتمالی را در اثر سهل‌انگاری و بی‌تفاوتی به او گوشزد نمی‌کند و «فراخود» نیز او را بر‌حذر نمی‌دارد؛ که این گونه رابطه‌ میان این سه بخش، موجب می‌شود رفتاری از فرد بروز کند که از نظر اجتماعی، غیر قابل قبول است.۱ در این خصوص باید گفت که اوّلاً عمده مباحثی که در ارتباط با مفهوم مشکلات روانی و روانْ‌رنجوری مطرح است، «به هیچ وجه روشن نیست که این مفهوم [روانْ‌رنجوری] اصلاً ارزشمند است؛ تا چه رسد به این که آیا ویژگی‌های مربوط به آن حتماً

1.. ر. ک: مبانی جامعه‌شناسی، کوئن، ص ۲۱۹ ـ ۲۲۰.

  • نام منبع :
    درآمدی بر مسأله انحرافات اجتماعی در «نهج البلاغه»
    سایر پدیدآورندگان :
    حفیظ الله فولادی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5353
صفحه از 128
پرینت  ارسال به