از ناحیهٔ وجود حاکم محقّق میشود؛ زیرا مشغول شدن هریک از شهروندان به کار خویش و ادامهٔ زندگی مردم به صورت مطلوب، مستلزم وجود امنیت و انتظامی است که بتوان به اتّکای آنها به تکاپو و تعامل مثبت با دیگر همنوعان پرداخت؛ و گرنه چنانچه زورمندان فرصت یابند و در جامعه رها شوند، نظام اجتماعی به هرج و مرج کشیده میشود و از همگسیختگی اجتماعی در پی خواهد داشت.
اختیار و آزادی انسان
نظمی که سخن از ضرورت تحقّق آن در جامعه به میان آمد، و نیز گفته شد که تحقّق آن در گرو پیروی آحاد افراد جامعه از هنجارها و قوانین اجتماعیِ مشخص و وجود قوّهٔ حاکمهای است که مردم را به رعایت هنجارها وادارد، در صورتی به نحو مطلوب محقّق میگردد که در پرتو عمل اختیاری و مطابق با خواست و تمایل درونی افراد جامعه باشد. به عبارت دیگر، پیاده کردن نظم در جامعه با فشار و سرکوب و زور نمیتواند برای همیشه یا مدّتی طولانی، نتیجهبخش باشد؛ بلکه در صورتی میتوان به زندگی در کنار دیگر همنوعان امید داشت و ایفای نقشهای مورد انتظار از دیگران را مشاهده کرد که عمل افراد بر طبق موازین اجتماعی، همراه با خواست و میل درونی آنان باشد و نه تحت فشار و اجبار.
این که انسان چگونه موجودی است و چه خواستههایی دارد و رفتارهای او از چه مبادی و مبانیای برمیخیزد، از دیرباز مورد توجّه اندیشمندان و انسانشناسان بوده است و آنان برای شناخت انسان، شیوههای گوناگونی را در پیش گرفتهاند. برخی با روش تجربی، گروهی با شیوهٔٔ عرفانی و شهودی، دستهای دیگر از راه تعقل و اندیشهٔ فلسفی و عدهای دیگر نیز با استمداد از متون دینی ـ که به دور از دخالتهای بشر و محدودیتهای مطالعات