اخیر مطرح شده ـ و انسان به گونهای، مقهور شرایط ژنتیکی، جسمی، روانی، محیطی و اجتماعی تصویر شده است، ما در این نوشتار، با توجّه به این پیشفرض دینی و عقلایی که انسان، موجودی صاحب اراده و اختیار و در نتیجه، مسئول اعمال خود است، در صدد بیان این نکته هستیم که: رفتارهای انسان و از جمله رفتارهای کجروانهٔ وی، در عین حال که متأثّر از مسائل محیطی و اجتماعی است، اراده و اختیار و انتخاب خود انسان نیز اساسیترین رکن در انجام دادن رفتارهای اوست.
از این رو، به نظر میرسد، در این نگاه است که میتوانیم نوعی مطالعهٔ جامع در خصوص انسان به دست دهیم و کاستیهای موجود در نظریههای رایج را مرتفع سازیم. صرف نظر از این هدف، توجّه دادن محافل علمی به این نکته است که رجوع به منابع اصلی دینی و استخراج دیدگاههای معصومان علیهم السّلام از ضروریترین، و در عین حال، واقعنماترین وظایف است؛ چه، با توجّه به این که امروزه در محافل علمی برای فهم و انتقال دیدگاههایی که چه بسا دیگر کاملاً منسوخ شدهاند، تلاش میشود، سزاوار است برای بهرهبرداری از نظریههای کسانی که بر تمام ابعاد وجودیِ انسانْ احاطه دارند و میتوانند چارهساز بسیاری از گرفتاریهای فردی و اجتماعی باشند، تلاش دوچندانی صورت پذیرد. برای مثال، میتوان به «نظریهٔ ساترلند» اشاره کرد که در زمینهٔ نقش و تأثیر همنشین در به انحراف کشاندن فرد در جامعه، از جمله نظریههای رایج به شمار میرود و در بارهٔ آن بسیار بحث میشود و در فصلهای بعد با تفصیل بیشتری نیز بدان پرداخته خواهد شد.
آنچه در این قبیل نظریههای علمی مطرح است، اذعان به تأثیر قطعی و حتمی پدیدهای همانند همنشینی در تعیین نوع رفتار انسان است، به گونهای که گویا فرد، مقهور و مجبور است و در نتیجه، رفتارش معلول ارتباط با