وَ غَنِیهُم مَدعُوٌ.۱
ای پسر حنیف! به من گزارش داده شده که مردی از سرمایهداران بصره، تو را به مهمانی خویش فراخوانده و تو به سرعت، به سوی آنان شتافتهای؛ در حالی که طعامهای رنگارنگ و کاسههای پر از غذا پی در پی، پیش تو قرار داده میشد. گمان نمیکردم تو دعوت جمعیتی را بپذیری که نیازمندانشان ممنوع و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شدهاند!
در ادامه همین نامه، ایشان به عنوان امام و پیشوای مسلمانان و رئیس حکومت اسلامی در بارهٔ خودشان و نوع زندگیای که برای خود میتواند فراهم کند، مینویسد:
ولَو شِئتُ لَاهتَدَیتُ الطَّریقَ، إلی مُصَفّی هذَاالعَسَلَ، وَ لُبابِ هذَا القَمحِ، ونَسائِجِ هذَا القَزِّ. وَلکِن هَیهاتَ أن یغلِبَنی هَوای، وَ یقُودَنی جَشَعِی اِلی تَخَیرِ الأطعِمَةِ ـ وَ لَعَلَّ بِالحِجازِ أوِ الیمامَةِ مَن لا طَمَعَ لَهُ فِی القُرصِ، وَ لا عَهدَ لَهُ بالشَّبَعِ ـ أو أبَیتَ مِبطاناً وَ حَولی بُطُونٌ غَرثی وَ أکبادٌ حَرّی...أأقنَعُ مِن نَفسی بِأن یقالَ: هذا أمیرُالمُومِنینَ؟ وَلااُشارِکُهُم فی مَکارِهِ الدَّهرِ،أو أکُونَ اُسوَةً لَهُم فی جُشُوبَهِ العَیشِ.۲
اگر میخواستم، میتوانستم از عسل مصفّا، و از مغز گندم، و بافتههای این ابریشم، برای خود خوراک و لباس تهیه کنم؛ امّا هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع، مرا وادار کند تا طعامهای لذیذ را برگزینم، در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه، کسی باشد که حتّی امید به دست آوردن