حديث موقوف به مُسند ارتقا مييابد؛۱ راويان ممدوح جايگزين راويان مجروح ميشوند (تدليس)؛۲ إسناد ممکن است به طور کامل دگرگون گردد (قلب)؛۳ هر نوع حديثي ـ چنانکه ديديم ـ ميتواند با سندي معتبر و شناخته شده آغاز شود؛ و سرانجام آنکه، خلق سند جديد نيز امري محتمل است.۴ دست آخر افراد بيتجربه ممکن است با اين بداقبالي مواجه شوند که سلسله راويان سند حديث از لحاظ تاريخي جهتي معکوس يافته باشد.۵
براي تصور جعل متن حديث نيز طبيعتاً محدوديتي وجود ندارد، امّا دانستن اين نکته هم بياهمّيّت نيست که جعل از طريق ترکيب چند متن حديثي با يکديگر ظاهراً امري رايج بوده است.۶ در اين موارد، همچنين بسيار مهم است که آن عادت و عمل رايج، يعني داخل کردنِ مخفيانة اقوالِ برساخته به نوشتههاي عالمان خوشنام و سرشناس حديث را در ياد داشته باشيم ـ که چنانکه پيشتر گفته شد، از سوي زنادقه صورت ميگرفت.
به نظر من با توجه به مسائل طرح شده در اين مقاله، نکتة اساسي در اين عبارات موجز و نظاممند از مقدمة ابنجوزي در بررسي احاديث موضوع آن است که: در حال حاضر ترسيم مدلي کلّي و در نتيجه قابل انتقال از زمينة تاريخي وضع حديث ـ که از سنّت مستقل اسلامي آغاز شود ـ دست کم از حيث نظري امکانپذير شده است. اين مدل شامل مراحل زير است: ابتدا نقد إسناد، سپس توجه به واضعان، و در نهايت بررسي اسباب و شرايط وضع. در اين مدل، ضمن آنکه همانند حديثپژوهي اسلامي، تأکيد بر راويان و سلسله أسانيد همچنان مورد توجّه است، مسلماً تأکيد اصلي بر محتوا نيز صورت گرفته است.